12:51 - 1399/07/28
کد خبر: 87416

پاک باش و خدمتگزار

شعارش در کلام و عمل، حلقه‌ی مفقوده‌ی مدیران امروز کشور است: پاک باش و خدمتگزار

به گزارش پایگاه خبری تحلیلیسبلان‌ما، دیروز سالروز قمری شهادت *حاج‌آقا ابوترابی* بود و فردا سالروز قمری خاکسپاری‌اش در جوار امام رضا (صحن آزادی) است.

برای زنده کردن یاد این ولی خدا، لازم می‌دانم بخشی از چیزهایی که از نزدیک از ایشان دیدم و شنیدم را تقدیم کنیم.

حاج‌آقا نیم قرن مجاهدت کرد. از مبارزه علیه شاه تا مسولیت کمیته در پیروزی انقلاب و حضور در جبهه و ۱۰ سال اسارت و نمایندگی مجلس بعد از اسارت...

 هنگامی در جبهه‌ی سوسنگرد در تپه‌های الله‌اکبر به ماموریت شناسایی رفته بود، اسیر شد اما به اشتباه خبر شهادتش همه جا پیچید و شهید چمران که آن‌موقع فرمانده‌ش بود برایش مرثیه‌ای نوشت: *از شیر جسورتر بود، اراده‌اش پولاد را خجل می‌کرد. از هیچ ماموریتی روی بر نمی‌گرداند و در مقابل هیچ دشمنی عاجز نمی‌شد. ایمانش چون کوه بر لوح سرنوشت استوار شده بود و همه وجود خود را وقف سبیل الله کرده بود.*

 در اسارت رسما رهبری اسرا بر عهده‌اش افتاد. بی‌شمار اسیرانی که حاج‌آقا مسیرشان را عوض کرد. رهبر انقلاب در پیام شهادتشان فرمودند: همچون‌ خورشیدی‌ بر دلهای‌ اسیران‌ مظلوم‌ می‌تابید، و چون‌ ستاره‌ی‌ درخشانی‌، هدف‌ و راه‌ را به‌ آنان‌ نشان‌ می‌داد و چون‌ ابری‌ فیاض‌، امید و ایمان‌ را بر آنان‌ می‌بارید.

 سال‌هایی که نماینده مجلس بود، از خودرویی که مجلس داده بود استفاده نمیکرد. پیکانی داشت که همه جا با آن میرفت و با همان هم از دنیا رفت.

 دو دست لباس داشت که وصله میشد ولی مرتب و تمیز بود. یکی از نمایندگان با دیدن وصله‌ی شلوارش گفته بود: تو آبروی کشور را میبری با این لباس. در جواب گفتند :  حاج‌آقا ، بردن آبروی کشور به عمل مسئولین است نه به شلوار من.

 خوراکش همچون زهاد اهل ریاضت بود (بیشتر اوقات هم روزه بود) اما عملش مثل رزمندگان در جبهه، زیاد و پرجنب و جوش بود.

 خوابش مثال روایت حضرت‌علی(ع) در توصیه به مجاهدان بود: و لا تذوقوا النوم إلا غرارا أو مضمضه (خوابتان باید سبک و کوتاه باشد، همچون شخصی که آب را فقط مضمضمه می‌کند!)

 در مسیر پیاده‌روی مشهد که غالبا ۱۸ روز طول می‌کشید و شبها هر کسی دو تا پتو میگرفت و دنبال جای نرم برای استراحت می‌گشت، حاج‌اقا همان وسط مسجد عمامه‌اش رو زیر سرش می‌گذاشت و عبایش را رویش می‌کشید و می‌خوابید.

 گاهی عبایش را کنار پیاده‌رو جلو ساختمان مجلس پهن می‌کرد و همانجا به درخواست مراجعین رسیدگی می‌کرد.

مسئولین حراست مجلس گفته بودند: به حاج‌آقا بگویید صورت خوبی ندارد کنار پیاده رو بنشیند. حاج‌آقا گفته بود: اگر آنها نگران آمد و شد مردم هستند جایمان را عوض می‌کنیم. اما اگر نگرانند که مردم بد عادت شوند که در اشتباه‌اند. مسئولان باید در کوچه و خیابان‌ها راه بیفتند و به وظایفشان عمل کنند.

 فرزندانش قبل از اسارت به دنیا آمدند. بعد از اسارت، جلوی آقازادگی فرزندانش را از همان سنین پایین گرفت. پسرانش یاسر و میثم می‌گفتند بابا به ما گفته بود حق ندارید خودتان را جایی معرفی کنید. در هیچ مهمانی و دیدار با دوستانش هم ما را معرفی نمی‌کرد.

 آزاده‌ای می‌گفت: حفظ آبروی دیگران برای آقای ابوترابی اهمیت زیادی داشت. گاهی بعضی از اسرا مسائل شخصی دیگران افشا می‌کردند و مشکلاتی به وجود می‌آمد.

روزی حاج آقا در میان جمع، اهمیت این موضوع را با سوالی مطرح کرد و پرسید: اگر قرار باشد شما پا روی قرآن بگذارید یا آبروی کسی را ببرید کدام یک را انتخاب می‌کنید؟ اکثراً گفته بودند: پا گذاشتن روی قرآن معصیت است، ما دومی را انتخاب می‌کنیم.

حاج‌آقا گفته بود: اشتباه می‌کنید! چرا که قرآن برای آبرو دادن به انسان آمده است. شما وقتی آبروی کسی را بردید معنایش این است که به قرآن بی‌حرمتی کردید.

می‌گفت: راز عظیم خلقت، گنجینه‌ی بزرگ آفرینش و همه‌ی آنچه را که عرفا و اهل زهد دنبال آن می‌گردند، چیزی نیست جز خدمت به خلق. آنقدر که خاک شوی تا دیگران برای رسیدن به خواسته‌های مشروع‌شان پا روی تو بگذارند.

شعارش در کلام و عمل، حلقه‌ی مفقوده‌ی مدیران امروز کشور است: پاک باش و خدمتگزار

 با امام‌ رضا از دوره‌ی جوانی عهدی بسته بود. هر دو به عهدشان وفا کردند. حاج‌آقا هیچ وقت از مسیر اهل‌بیت جدا نشد. آخر هم در جاده مشهد [که به آن می‌گفت جاده‌ی عشق] از دنیا رفت و روز شهادت امام رضا کنار امام رئوف آرام گرفت.

یادداشت: یکی از آزادگان استان اردبیل

انتهای پیام/م