سبلان ما

پایگاه خبری تحلیلی

سبلان ما

شنبه 1 شهریور 1404
  • کد خبر: 9664
  • بازدید: 1,398
  • 1393/07/03 - 08:26:41

باز هم مدرسه‌ام دیر شد؛

زهرای 11 ساله و علیرضای 10 ساله در حسرت مدرسه!

سبلانه: زهرای 11 ساله می گوید:امسال هم همه با کیف، کفش، کتاب و دفترهای نو به مدرسه رفتند جز من و برادرم علیرضا!

به گزارش خبرنگار سبلانه، به دور و برمان که نگاهی دقیق داشته باشیم، دانش‌آموزانی می بینیم که از قافله علم و دانش عقب مانده اند؛ جبر زمانه یا دلایلی دیگر هرچه باشد مهم نیست؛ مهم این است که چرا باید کودکانی چون زهرای 11 ساله و علیرضای 10 ساله به مدرسه نروند، در حالی که طبق اصل سوم قانون اساسی تحصیل برای همه کودکان ایرانی اجباری، همگانی و رایگان است.

نشریه آموزشی و تحلیلی، خبری و اطلاع رسانی بامداد اردبیل در شماره هشتم خود با این تیتر اصلی "باز هم مدرسه ام دیر شد!" از کودکانی نوشت که در حسرت رفتن به مدرسه هستند.

 این نشریه 14 دی ماه سال 92 در شماره ششم خود مطلبی در خصوص دو کودک محتاج به کمک و حمایت با این عنوان که "زهرای 11 ساله و علیرضای 10 ساله در این خانه زندگی می کنند!" منتشر کرده بود که از نظرتان می گذرد.

آنها دیگر درس نمی خوانند؛ زمستان است و آنها سردشان شده، آیا آنها فراموش شده اند؟

 

 

با هماهنگی دوستان به سراغ زهرای 11 ساله و علیرضای 10 ساله میرویم و به زحمت آدرس داده شده را پیدا می کنیم ؛خانه محقری که دیوارهای آن با سفال ساخته شده و سقف آن را با ایرانیت پوشانیده اند. ورودی بدون در بوده و با پتو پوشانیده شده است و  کلبه محقرشان بدون لوله کشی گاز است و اگر چیزی برای خوردن پیدا شود

 نبود امکانات اولیه پخت و پز برای مادر خانه بسی مشکلات به دنبال دارد؛ وجود یک ظرف استانبولی با مقداری خاکستر ذغال سوخته شده نشان از عدم وجود بخاری در این خانه دارد؛ پنجره اتاق شیشه ندارد و از کارتن به جای شیشه استفاده شده است .

مادر خانه از درد دلها و مشکلات خود و بچه هایش می گوید ودر هر جمله ای که می گوید دل انسان به درد می آید ، در حین گفتگو زهرا برای برداشتن چیزی از جای خود بلند می شود متوجه می شوم زهرای کوچولو یکی از پاهایش مشکل دارد و نمی تواند درست راه برود علت را جویا می شوم مادرش می گوید از کودکی همین مشکل را داشت و دکتر نبردیم و یک بار هم با ماشین تصادف کرد و باز هم دکتر نبردیم باامیدی برخواسته از ته دل می گوید اگر عمل بشود مشکل پایش حل شدنی است.

 

از درس و مشق بچه ها می پرسم می گوید زهرا تا کلاس اول و علیرضا تا کلاس دوم درس خواندند و به دلیل عدم توانایی در تامین هزینه ، ترک تحصیل کردند و دیگر درس نمی خوانند.

از بچه ها می پرسم اگر امکانات فراهم شود دوباره درس می خوانید با خنده های معصومانه ای که برخاسته از دلهای کوچک پردردی است می گویند اگر همین حالا هم بگویند ما به مدرسه می رویم و درس می خوانیم.

پدر خانواده نیز از مشکلات بیکاری خودش می گوید و ادامه میدهد برای تغییر وضعیت زندگی خودش به هر دری زده است ولی موفق نشده است . با کمک دوستان بخاری خانه تامین می شود تا حداقل بچه ها از سرمای شبهای اردبیل در امان باشند.

سوالاتی آزار دهنده ذهنم را مشغول می کنند: آیا کسی به فکر این بچه ها نبوده است؟ آیا از مدرسه کسی پیگیر موضوع نبوده است که چرا این بچه ها ثبت نام نکرده اند ؟ چه کسی به فکر آینده این بچه هاست؟ آیا اگر پدر و مادری به فکر آینده بچه ها نباشند جامعه در قبال آنها مسئولیتی ندارد؟ آیا این بچه ها فراموش شده اند؟ آیا از این کودکان فراموش شده بازهم در شهرمان وجود دارند؟

اگر این بچه ها زبان به پرسش و سوال باز کنند چه کسی پاسخگوست؟و به راستی چه باید گفت و چه باید کرد؟

 

 نشریه بامداد نوشت: بعد از چاپ این مطلب برای اینکه اطلاع رسانی لازم را انجام داده باشیم به تمام ادارات و نهادهایی که فکر می کردیم از لحاظ قانونی مسئولیتی در قبال این کودکان دارند مراجعه کرده و نشریه را تقدیمشان کردیم و متعاقب آن از برخی ادارات و نهادهای مربوطه نیز برای پیگیری و رسیدگی به موضوع با نشریه تماس گرفته شد ولی نتیجه ای حاصل نشد و هیچ اقدام شایسته ای برای حل و رفع مشکل این بچه ها که حداقل آن مسئله درس این بچه ها بود انجام نگرفت.

با کمال تاسف وضع معیشتی این خانواده و مخصوصا بچه ها ، بدتر هم شد. چون خانه ای که با روی هم گذاشتن سفالها و ایرانیت روی آن درست شده بود توسط صاحب زمین تخریب شد و از آن تاریخ به بعد شب وروز را در گرما و سرما در چادر به سر می برند.

اخلاق رسانه ای ایجاب می کرد ما مسئله را برای مسئولین محترمی که شاید موضوع یادشان رفته یادآوری کنیم تا این عزیزان به وظیفه شرعی و قانونی خود عمل نمایند و برای فراهم آوردن حداقل امکانات معیشیتی برای این خانواده اقدامات لازم را بکارگیرند و مخصوصا باتوجه به شروع سال تحصیلی جدید در خصوص ثبت نام این بچه ها در یکی از مدارس و رفع مشکل درس این بچه ها اقدام عاجلی کرده و به وظیفه ای که شرع و قانون برایشان تعیین کرده عمل کنند.

باتوجه به گذشت چندین ماه از طرح مشکلات این خانواده و مخصوصا عدم دستیابی به حداقل حقوق اجتماعی کودکان این خانواده از جمله تحصیل ، و عدم رسیدگی به این مسئله از طرف مسئولین مربوطه ، امکان پرداختن و مطرح کردن این موضوع در سطح خبرگزاریهای داخلی نیز وجود دارد شایسته است متولیان امر و مسئولین استانی عنایت ویژه ای را در حل و فصل این موضوع داشته باشند.

امیدواریم که خداوند عنایت فرماید و مسئولین همه بچه های استان را به چشم بچه های خود نگاه کنند و مدرسه رفتن برای هیچ کودکی به رویا و آرزوی دست نیافتنی تبدیل نشود و با شروع سال تحصیلی جدید هیچ بچه ای نگوید بازهم مدرسه ام دیر شد ، شاید برای همیشه! ؛ و هیچ خواهری نگوید بازهم همه با کیف و کفشهای نو و کتاب و دفترهای جدید به مدرسه رفتند جز من و برادرم علیرضا.

به امید آن روز خوب

انتهای پیام/

 

اشتراک‌گذاری

  • زهرای 11 ساله و علیرضای 10 ساله در حسرت مدرسه!

دیدگاه‌ها

  • وارد کردن نام، ایمیل و پیام الزامی است. (نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد)
دیدگاه شما برای ما مهم است
شانزده منهای سه