سبلان ما

پایگاه خبری تحلیلی

سبلان ما

پنج‌شنبه 11 اردیبهشت 1404
  • کد خبر: 3686
  • بازدید: 1,069
  • 1391/08/25 - 13:20:41

خواب پريشان...!


بسم رب الحسين(ع)

دیشب خواب دیدم، خوابی با بوی خون!
خوابی که شاید قدمتش برمی گشت به سال ، 1161 هجري قمري ...
خواب دشت، یا شاید صحرایی سوزان در دل تاریخ ...... بدون گل ..... بدون بلبل!
خواب صحرایی سوزان و خسته از جور خورشید...
خواب کاروانی که گره خورده بود سرنوشتش، با اشک و خون و آب و آه، به این صحرا...
خواب صحرایی که زودتر از این کاروان فریاد العطش بر آورده بود،...

دیشب خواب دیدم ، خواب جدالی نا برابر میان حق و باطل،
خواب آزمایشی سخت ، قبل از جنگی سخت تر، خواب نبردی بدون بازگشت...
دیشب خواب دیدم ، خواب نبردی میان هفتاد و دو نور و یک لشکر غرق در ظلمت،
خواب یک لشکر سیر آب و هفتاد و دو تشنه ،
خواب هفتاد و دو تشنه ای، که به جای رسیدن به آب به عشق ناب رسیدند
خواب آبی که حسرت رسیدن به لب های خشکیده ی آنها بر دلش ماند...

دیشب خواب دیدم ، خواب گمشده ای در ظلمت که به نور رسید،
خواب اسیری که به دست عشق آزاد شد!
دیشب خواب کسی را دیدم ،که هم با نا کسی جنگید...
هم با لشکری از جنس تاریکی ، هم با تشنگی ، هم با جور خورشید،
دیشب خواب شش ماهه ای را دیدم که با حنجر به جنگ خنجر رفت...چگونه امکان دارد؟!
قلاب گیر کرده به حلقوم کوچکی
حالا فقط کشیدن قلاب مانده است!

خواب جوان اربا اربایی که شهادتش غمی عظیم شد بر دل پدرش!
خواب تازه دامادی که جشن عروسیش را با نبردی در میدان جنگ کامل کرد ،
خواب تازه دامادی که خضاب کرد ، اما با خون!

دیشب خواب دیدم ، خواب پهلوانی که در جدال میان عقل و عشق ، به سوی عشق پر کشید،
خواب پهلوانی که دریا را اسیر کرد میان دستانش، اما...

عقل گفتش آب نوش و عشق گفت از کف بریز
عقل و عشق اندر جدال و عقل شد تسخیر عشق

خواب دستانی بریده و مشکی پاره و فریادهای عمو آب و...
دیشب خواب دیدم ،خواب فریاد " الآن انکسر ظهری "
که از گلوی خشکیده ی برادری به گوش می رسید.
دیشب در خواب به دنبال بوی سیب تا قتلگاه کشیده شدم...
دیشب خواب قتلگاه و سر بریده را دیدم ... خواب زنی در حیرت،
خواب شیر زنی که از بالای تلی برادر در خون تپیده اش را به نظاره نشسته بود...
دیشب خواب دیدم، خواب جنگی تمام شده را ... اما نه صبر کن!
تازه جنگ میان سم اسبان و بدنهای عریان شروع شده است!!!
خواب خیزران و لب و دندان را دیدم،خواب "شیب الخضیب" و" خد التریب" را دیدم،
خواب غروبی سرخ و سرهایی بر روی نیزه و ...
دیشب خواب دیدم، خواب سری که جدا بود از تن، اما قرآن می خواند...
خواب زنی که در خطبه هایش نگذاشت، همه ی اینها فقط در یک خواب بماند...
نگذاشت کربلا در کربلا بماند...

خواب سردار بیماری که خس خس سینه اش تازیانه ای شد، بر پیکره ی ظلم و جور و ریاکاری...
دیشب در خواب در یک کلام تفسیر آیه ی "وفدیناه بذبح عظیم" را دیدم...
دیشب در خواب شنیدم...شنیدم صدای نوای حزینی را که با بغض و هق هق همراه بود...
نوای غریبی را که گاهی بر یک طائفه می گفت ، السلام علیک....
و گاهی بر طائفه ای می گفت، اللهم العن...
دیشب در خواب ، یک شهر سیاه پوش را دیدم،
دیشب دیوارهای حسینیه ی دلم را سیاهپوش کردم،
دیشب در عالم خواب برای خودم محرمی بر پا کردم...
شال عزایم، همیشه دم دست است...مگر نگفتند:
کل یوم عاشورا
کل عرض کربلا
دیشب کل خواب من شده بود، عاشورا...
دیشب کل خواب من شده بود، کربلا...

دیشب گم کردم، مرز بین خواب و بیداری را ،
دیشب تنها خواب یک نیمروز را دیدم،
اما چه نیم روزی...
یک نیمروز جان مرا کربلا گرفت
حتی مدینه این همه زجرم نداده بود

دیشب با اشکی در چشم و بغضی در گلو از خواب پریدم.
تشنه بودم ، تشنه تر از همیشه، اما آب نمی نوشم هرگاه عمو برای کودکان آب آورد،
من هم جرعه ای آب می نوشم ... اما نه ، من صبر کودکان کاروان را ندارم...

تشنه ام ...تشنه...
هنوز در حیرتم ... دیشب خواب دیدم یا کابوس ، یقینا کابوس بود...
رعشه ای از این کابوس بر وجودم افتاده بود... پس چرا گفتم خواب دیدم ،
کجای این گفته ها ، خواب بود ...

باید از اول شروع کنم...
دیشب کابوس دیدم، کابوس......

اللهم عجل لوليك الفرج

 

اشتراک‌گذاری

  • خواب پريشان...!

دیدگاه‌ها

  • وارد کردن نام، ایمیل و پیام الزامی است. (نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد)
دیدگاه شما برای ما مهم است
بیست‌وپنج منهای ده