سبلان ما

پایگاه خبری تحلیلی

سبلان ما

شنبه 1 شهریور 1404
  • کد خبر: 13501
  • بازدید: 352
  • 1393/09/25 - 11:55:57

بینش زیست محیطی و توسعه‌ی مسئولیت پذیری شهروندان

با یک مطالعه‌ی اسنادی و بررسی ویژگی‌های خاص مباحث زیست محیطی هم‌چون؛ پیچیدگی، تنوع و فرابخشی بودن نشان می‌دهد مسئولیت‌پذیری شهروندان می‌تواند بستر مناسبی برای توسعه‌ی آموزش محیط زیست فراهم سازد.

به گزارش سبلانه به نقل از آران مغان، افزایش جمعیت، توسعه‌ و گسترش شهرنشینی، باعث تخریب اراضی زراعی و فضاهای سبز در داخل شهرها و حواشی آن‌ها شده است. این عامل، شهرنشین‌ها را به تدریج از طبیعت دور کرده و تراکم بیش از حد جمعیت و دخالت در محیط طبیعی، نیازهای زیست محیطی انسان به فضاهای سبز را بیشتر بروز داده است.

برنامه‌ریزی شهری قرن بیستم در حالی پایان می‌یابد که نه تنها این برنامه‌ریزی مثبت ارزیابی نمی‌گردد، بلکه چهره‌ای نازیبا در برابر محیط زیست شهری عرضه نموده و با فرهنگ فن‌گرایی ساختارهای زیستی و اجتماعی را نشانه رفته است، که پیامدی جز ناپایداری و عدم تعادل در زیر ساخت‌های طبیعی، اجتماعی، اقتصادی، کالبدی نداشته است.

با یک مطالعه‌ی اسنادی و بررسی ویژگی‌های خاص مباحث زیست محیطی هم‌چون؛ پیچیدگی، تنوع و فرابخشی بودن نشان می‌دهد مسئولیت‌پذیری شهروندان می‌تواند بستر مناسبی برای توسعه‌ی آموزش محیط زیست فراهم سازد.

این مقاله ضمن پرداختن به چارچوب اصولی زیست شهری پایدار هم‌چون سواد زیست محیطی، توسعه‌ی کلاسیک و پایدار، مسئولیت پذیری شهروندان، شهر اکولوژیک و شهر پایدار با عبرت گیری از گذشته و درخواست تجدید نظر در مبانی نظری برنامه‌ریزان حرفه‌ای، منشوری واحد برای برنامه‌ریزان شهری در قرن بیست و یکم ارائه خواهد داد و نوعی دهکده‌های شهری را پیشنهاد می‌نماید.

 

شهرنشینی و در کنار آن الزام‌های شهرنشینی، علت اساسی تغییرات محیطی می‌باشد (Turner,2005:23) این رهیافت در نتیجه‌ی پیچیدگی‌های تاریخی- جغرافیایی شکل گرفته و باعث گسترش لجام گسیخته‌ی شهری و تخریب فضاهای سبز و اراضی کشاورزی گردیده است (Leichenko & Soleki,2005: 62) و موجبات از بین رفتن زیبایی، فراخی شهر، طبیعت و نمود عینی مشکلات اجتماعی- اقتصادی، فرهنگی و اکولوژیکی شده است که نه تنها موجبات تغییرات منطقه‌ای، بلکه باعث تغییرات زیست محیطی و به هم خوردن تعادل اکولوژیکی در سطح جهان گردیده است (Pauleit et all, 2005: 298; Catalan et al, 2008: 122 )

از بین رفتن فضاهای سبز شهری به عنوان ریه‌ی تنفسی شهرها و گسترش صنایع آلوده ساز در شهرها، محیط شهری را به محیط آلوده و غیر قابل زیست مبدل ساخت (رحیمی، 1385: 51). به دنبال این مشکل‌ها، راهکارهای مختلفی برای حفظ طبیعت و آوردن طبیعت بکر به داخل شهرها مطرح گردید که باغ شهر هاوارد در اواخر قرن نوزدهم، به عنوان نقطه‌ی عطفی در نظریه شهرسازی، از اولین نظریه‌های ترکیب طبیعت و شهر بوده است. ایجاد کمربند سبز لندن برای جلوگیری از محدودیت توسعه‌ی شهری و تخریب زمین‌های کشاورزی و باغات اطراف شهر نوعی از برنامه‌ریزی برای حفظ فضای سبز بوده است. ادوارد (Edwards, B, 1999) معتقد است که کشت فشرده در کمربند‌های سبز حاشیه‌ی شهرها می‌تواند شرایط اقلیمی شهرها را بهبود بخشیده و ضمن کمک به تعادل اکولوژیکی شهرها، مخاطرات طبیعی را نیز کنترل کند. موجودیت فضای سبز بعد از قرن 19، برای ایجاد محیط زیست سالم شهری و انسانی مورد توجه قرار گرفت و به یکی از شاخص‌های اساسی در طراحی شهری تبدیل شد (حسین‌زاده، 1375: 29)

در ایران نیز تبدیل اراضی کشاورزی و فضاهای سبز شهری به استفاده‌های شهری- صنعتی و پیامدهای اقتصادی و زیست محیطی، به دهه‌های 40 و 50 بر می‌گردد. به لحاظ شرایط فضایی خاصِ ایران این مقوله از اهمیت و حساسیت بیشتری برخوردار است. به طوری که نسبت میانگین اراضی جنگلی کشورهای مختلف جهان 31 درصد و اراضی کشاورزی 36 درصد است (هیبرید، 1374: 68). در حالی که این نسبت‌ها برای کشور ما به ترتیب 7.5 و 11 درصد می‌باشد و از کل اراضی کشاورزی تنها 6 میلیون هکتار یا 3.6 درصد مساحت کشور را زمین‌های آبی و باغات تشکیل می‌دهد (پورمحمدی و قربانی، 1385: 36). به موازات توسعه‌ی شهر پارس‌آباد در دهه‌های اخیر، تخریب محیط زیست، منابع طبیعی و افزایش آلودگی‌های گوناگون زیست محیطی به وقوع پیوسته است. با احداث موسسه‌های صنعتی، تولیدی و تجاری در شهر و حومه‌ی آن زمین‌های کشاورزی و فضای سبز طبیعی به تدریج تغییر کاربری داده و محیط شهری را با آلودگی‌های زیست محیطی و کمبود فضاهای سبز مواجه ساخته است. حتی قسمت‌های زیادی از کمربند سبز حاشیه‌ی ارس و نیز درختان آن از بی‌آبی رو به فرتوتی رفته‌اند. در چنین شرایطی دسترسی به فضاهای سبز اهمیتی دو چندان می‌یابد. در دهه‌های پایانی قرن بیستم، بحران برنامه‌ریزی شهری در اکثر نقاط جهان ابعاد گسترده‌ای پیدا کرده است. در جوامع سرمایه‌داری غرب، وعده‌ی آرمان شهر مدنی و تعالی انسان از طریق همکاری شرکت‌ها، دولت‌ها و مردم به نتیجه نرسیده است. در بلوک شرق، وعده‌های ایدئولوژی کمونیسم در کسب جهانی مادی و معنوی، در عمل توهمی بیش نبوده است. بدین ترتیب در تفکر سرمایه‌داری و اشتراکی، به همراه مکاتب مختلف مدرنیسم، فرامدرنیسم، و فن گرایی و غیره نتوانست آمایش انسانی را فراهم آورد، بلکه تخریب شدید در محیط زیست شهری و ناحیه‌ای، عدم تعامل، تمرکز‌گرایی شدید، گسترش بی‌رویه‌ی شهرها، کمبود سرپناه و شکاف عمیق در تمام سطوح را موجب گردید.

اینک فن گرایی جدید در خلق برنامه‌ریزی حرفه‌ای که حاصل علم خرد گراست، محیط زیست شهری را به نابودی کشانده و شهرستان پارس‌آباد را که زمانی کانون آسایش، زیبایی، ‌امنیت، پایداری، روابط اجتماعی- فرهنگی و هنری بوده بی‌هویت و ملال‌آور نموده است.

این مقاله در جهت خارج کردن شهرستان پارس‌آباد از سیمای خاکستری؛ ضمن بیان مسئله‌ی اصلی مسئولیت برنامه‌ریزان شهری به ارائه‌ی مفاهیمی چون سواد زیست محیطی و توسعه‌ی مسئولیت‌پذیری شهروندان، توسعه‌ی کلاسیک و توسعه‌ی پایدار، آموزش توسعه‌ی پایدار و آموزش محیط زیست، شهر اکولوژیک، شهر پایدار و نوعی برنامه‌ریزی شهری برای مسئولیت برنامه‌ریزان شهری با منشوری خاص برای قرن بیست و یکم ارائه می‌نماید.  

 

از آنجا که هرگونه فعالیتی برای ارتقای کیفیت زندگی و توسعه‌ی انسانی در «محیط زیست» تحقق می‌یابد، لذا وضعیت محیط زیست و منابع آن از نظر پایداری یا ناپایداری بر فرآیند توسعه‌ تأثیر گذار خواهد بود. بر این اساس، هر بحثی درباره‌ی توسعه‌ بدون توجه به مفهوم پایداری، ناتمام تلقی می‌شود (بدوی و رکن‌الدین افتخاری، 1382:9) و قوانین پایداری نیز بر پایه‌ی محیط زیست و سرمایه‌های طبیعی قابل توصیف می‌باشند (در سفر، 1384: 127). شدت همبستگی بین انسان و محیط به حدی است که هرگونه نقصان در منابع طبیعی را می‌توان به منزله‌ی پایان حیات انسان تلقی نمود. به همین دلیل «عده‌ای جدیدترین جنبه‌ی امنیت ملی را امنیت منابع طبیعی می‌دانند» (مندل، 1377: 126). از این رو، «خط مشی‌های توسعه‌ی هر شهر یا بالاخص روستایی از  دهه‌ی 1990 بوسیله‌ی دو نظریه‌ی عمده تبیین شده‌اند: اول تأکید و تمرکز صریح بر محیط زیست و حفاظت از منابع طبیعی و دوم تمرکز مداوم بر سیاست‌گذاری کلان، آزادسازی و نقش دولت در ارتباط با بخش خصوصی و اهمیت مدیریت اثربخش و کارآمد دولتی و عمومی»(شریف‌زاده وهمکاران،1382: 82).

در این راستا، راهبرد‌های زیست محیطی در برنامه‌ریزی شهری و روستایی، سازمان بخشیدن به فعالیت‌ها و سازماندهی امور مربوط به منابع طبیعی با هدف حفاظت، حراست و تقویت محیط زیست در بعد زمان در چارچوب پایداری زیست محیطی شهرها و روستاها تلقی می‌گردد (گروه منابع طبیعی و محیط زیست سازمان ملل متحد، 1384: 26).

بر این اساس، تدوین شاخص‌ها و تعیین الگویی مناسب برای ارزیابی پایداری زیست محیطی، امری اجتناب‌ناپذیر خواهد بود (طبیبیان، 1378: 8). تا بتوان بر پایه‌ی آن‌ها با بررسی‌های مستند، مناطق حساس را شناسایی، راه‌حل‌ها و استراتژی‌های متناسب را تدوین و اجرایی نمود و امکان اندازه‌گیری حرکت به سوی پایداری زیست محیطی را فراهم کرد. تا کنون پیرامون مقوله‌ی پایداری و توسعه‌ی پایدار، کتب و مقالات بی‌شماری در سراسر جهان منتشر شده، لیکن کمتر به زمینه‌های کاربردی این نگرش در پایداری زیست‌ محیطی شهرها و روستاها توجه شده است.

با وجود این، طی سال‌های اخیر در برخی از کشورها نظیر ژاپن و چین، پایداری زیست محیطی نواحی روستایی در قالب مهم‌ترین طرح‌های پژوهشی مطرح شده است که از طریق آن‌ها هدایت روستاها به سوی پایداری مورد مداقه قرار می‌گیرند (Huangetal, 2009: 1-19 و Takeuchi et al, 1998: 177-196) و مجموعه‌ای از شاخص‌ها و الگوها جهت ارزیابی زیست‌ محیطی به کار گرفته می‌شوند (Haigen at al, 2001: 203-210). در کشور ما علی‌رغم وجود شواهد متعدد برای ناپایداری گسترده‌ی زیست محیطی (مخدوم، 1381: 12-13) و وضعیت نابسامان منابع طبیعی در اغلب سکونت گاه‌های روستایی به طور اعم و شهرستان پارس‌آباد به طور اخص، مطالعات جامعی برای ارزیابی شدت ناپایداری زیست محیطی و روش‌های مبتنی بر آن صورت نگرفته و تجربیات موجود در برنامه‌ریزی‌های توسعه‌ی روستایی نیز بر اساس ملاحظات زیست محیطی (به عنوان پایه‌ی برنامه‌ریزی) استوار نمی‌باشد. لذا گفتمان حاضر گامی به این فرض که پایداری زیست محیطی روستاهای شهرستان پارس‌آباد (استان اردبیل) با محدودیت‌هایی ارتباط دارد و تنها از بعد چارچوب نظری به مفاهیمِ مقوله‌ی محیط زیست پرداخته شده است؛ اما در این راستا باید سعی شود مطالعه‌ای جامع با رویکرد به نگرش سیستمی و مدل ارزیابی چند معیاری، ضمن بررسی شدت ناپایداری زیست محیطی، روابط بین متغیرها، مورد آزمون قرار گیرد و نتایج آن مطالعه‌ی میدانی تسری یابد که در این گفتمان نمی‌گنجد و مجالی دیگر می‌طلبد.

 

سواد زیست محیطی و توسعه‌ی مسئولیت پذیری شهروندان

عموم اندیشمندان معتقدند «منابع انسانی» پایه‌ی اساسی تحولات نوین زندگی است. شهری که دانش و بینش شهروندان خود را رشد ندهد و از آن در توسعه‌ی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بهره‌برداری نکند، قادر نخواهد بود مسیر توسعه را با موفقیت طی کند.

جهان امروز با گذشت بیش از پانزده سال از انتشار اولین گزارش جهانی توسعه‌ی انسانی، شاهد گسترش مفهوم و شاخص‌های توسعه‌ی انسانی است. تغییر و تحول در مفهوم فوق باعث شده است که در همه‌ی گزارش‌های سازمان‌های بین‌المللی، آموزش، زندگی در سطح استاندارد و دسترسی به امکانات مادی و عمر طولانی همراه با سلامتی به منزله‌ی سه معیار اساسی توسعه‌ی انسانی مورد توجه قرار گیرند. بدون شک می‌توان گفت معیار اصلی در بین این سه معیار، آموزش است.

رابطه‌ی آموزش و توسعه از آنجا منشأ می‌شود که اولاً موضوع آموزش و توسعه‌ انسان است و دوماً انسان محور و عامل آن دو می‌باشد. از این روست که اقتصاددانانِ آموزش معتقدند تنها سرمایه‌گذاریِ که در مقوله‌ی توسعه‌ ضرر نمی‌دهد سرمایه‌گذاری روی آموزش است (Sarkar Arani, 2009:17). چالش‌های امروز بشری نشان می‌دهد که جهان دچار فقرِ آموزش است. به بیان دیگر، از نارسایی و بی‌کفایتی نظام‌ها و شیوه‌های نظام و شیوه‌های آموزشی مرسوم است که آموزش نتوانسته پاسخگوی مشکلات موجود باشد یا بدتر از آن، درد و مشکلاتی نیز پدید آورده است یعنی سبب ساز که نبوده هیچ، مسئله ساز هم شده است. در نتیجه نیاز است بازاندیشی اساسی در سیاست‌ها و راهبرد‌های توسعه‌ی آموزش در جهان صورت گیرد (Jerlouk, 2007).

ادگار مورن اندیشمند بزرگ فرانسوی معتقد است «متدولوژی مبتنی بر تفکر تحلیلی دکارت (Dekart) منجر به پرورش انسان‌هایی باهوش‌های جز جز و مُثلِه شده، مکانیک، جدا کننده و کاهنده، مجموعه‌ی جهان را به بخش‌هایی جدا می‌شکند و مسایل را جدا می‌سازد و آنچه را متصل است مجزا می‌کند و چند بعدی را تک بعدی می‌سازد. هوشِ نزدیک‌بین غالباً به کوری منجر می‌شود و امکانات فهم و تفکر را در نطفه از بین می‌برد و فرصت‌های قضاوت اصلاح‌گر یا دید دراز مدت را کاهش می‌دهد. نتیجه‌ی تفکر تقلیلی پیدایش چهار موتور علم، فن، صنعت و سودجویی بوده است. چالش‌های زیست محیطی موجود در دنیا و با رویکرد یادگیری جهان- جامعه نگری (Society-monde) را تغییر داده است» (Moranet al, 2008: 20).

در جهان امروز محیط زیست به یک بحث بسیار استراتژیک و مرتبط با تمام حوزه‌های فکری بدل شده است، توسعه‌ی آگاهی و دانایی در زمینه‌ی محیط زیست به منظور ایجاد سواد زیست محیطی (Environmental Literacy) و توسعه‌ی مسئولیت پذیری و تعهد در  قبال آن به عنوان یکی از مؤلفه‌های رفتار شهروندی (Behavior Citizenship) ضرورتی اجتناب ناپذیر است. حوزه‌ی حساس و گسترده‌ی محیط زیست بستر حیات و مشکلات به‌جود آمده در آن،‌ مهم‌ترین چالشِ معاصرِ انسان است (UN,2007).

گستردگی و پیچیدگی موضوع‌های مربوط به محیط زیست و رابطه‌ی انسان با طبیعت ضرورت نگاه راهبردی برای توسعه‌ی آموزش در سطح اقشار مختلف اجتماعی را اجتناب ناپذیر می‌سازد. توسعه‌ی آگاهی‌های زیست محیطی به طور اجتناب ناپذیری، نیازمند بهره‌گیری از نظریه‌های نوین مدیریت و تعلیم و تربیت است.

نظریه‌ی سازمان یادگیرنده (Learning Organization) برگرفته از نظریه‌ی سیستم‌ها (Theory Systems)، بستری فراهم می‌کند که یادگیری به صورت سازمان یافته، مداوم، همگانی و راهبردی در سیستم‌های اجتماعی جریان داشته باشد (Senge, 1996). آموزش و یادگیری مداوم (Lifelong Learning) و همگانی بر اساس تفکر سیستمی (System thinking) چالش‌ اصلی آموزش محیط زیست (Environmental education) است (Mackown, 2004).

 

سواد زیست محیطی و یادگیری مادام‌العمر

علاوه بر محققان بیشتر مردم نیز اعتقاد دارند که آموزش محیط زیست یک عامل و ابزار مهم برای مقابله با مشکلات زیست محیطی است (Ozden, 2007).

آموزش محیط زیست به عنوان ابزاری پر اهمیت برای حل مشکلات و توسعه‌ی کیفیت محیط زیست مطرح است. در این راستا کنفرانس‌های متعددی در سطح بین‌المللی برگزار شده است که در یکی از آخرین آن‌ها با عنوان محیط زیست جهانی در سال 2009 در کشور کانادا برگزار شد، یادگیری اجتماعی در کنار موضوع‌های مهم دیگری مانند سیستم‌های اکولوژیک، محیط زیست و سلامتی زیست محیطی، برنامه‌ریزی محیط زیست شهری، محیط زیست در دانشگاه مورد بحث قرار گرفت (DEQO, 2008).

(Department of Enviromental Quality promotion)

پژوهشگران محیط زیست و اقتصاد‌دانان دریافتند که درک و تحلیل رفتار انسانی در برخورد با محیط زیست از عوامل گوناگون اجتماعی، اقتصادی و آموزشی تأثیرپذیر است.

آموزش می‌تواند با انطباق باورهای اجتماعی و فرهنگی به حفظ سرمایه‌های طبیعی یاری رساند. پیدایش مسائلی هم‌چون آلودگی‌های زیست محیطی، نابودی جنگل‌ها و منابع دریایی و زیاده‌روی در استخراج معادن باعث شده است که همه‌ی ملت‌ها به اهمیت آموزش انرژی (Energy Education) بیش از پیش آگاهی یابند.

آموزش با ارائه‌ی اطلاعات و دانش واقعی، وضعیت مناسب موجود و آینده را برای ما ترسیم کرده و ارزش واقعی سرمایه‌ی طبیعی را آشکار می‌سازد (Sarkar Arani, 2009).

محیط زیست مقوله‌ای است که دارای جوانب و موضوعات متعددی است در نتیجه نیاز است که اقشار مختلف در مورد موضوعات کلیدی آن به خصوص موضوعات مربوط به خود دارای آگاهی و اطلاعات کافی داشته باشند. نتایج تحقیقات کشورهای پیشرفته در مورد اخلاقِ زیست محیطی تکیه بر آن دارد که گرچه قسمت عمده‌ی جامعه از حفاظت محیط زیست پشتیبانی می‌کنند، ولی در حقیقت از نظر زیست محیطی باسواد نیستند (Shobeiri and Abdollahi, 2009) این خلا و نیاز اساسی منجر به ظهور یکی از انواع سواد یعنی سواد زیست محیطی شد.

روث (Roth) سواد زیست محیطی را به این صورت تعریف می‌کند؛« سواد زیست محیطی عبارت است از دانش فرد در مورد محیط زیست و نگرش‌هایی به طرفِ محیط زیست، مهارت‌ها و انگیزه‌هایی که با یکدیگر برای حل مسایل زیست محیطی به کار می‌روند. فرد باید درگیری فعال در کار کردن به منظور نگهداری تعادل دینامیک و پویایی مابین کیفیت زندگی و کیفیت محیط زیست داشته باشد و درک نماید که انسان در حقیقت قسمتی از طبیعت است» بنابراین به طور خلاصه سواد زیست محیطی از چندین جز تشکیل یافته است:« دانش، نگرش‌ها (تأثیر‌گذاری و در چه تأثیر گذاشتن) و رفتار».

آموزش محیط زیست روشی است که می‌تواند سواد زیست محیطی را در اقشار مختلف جامعه ایجاد نماید(Shobeiri and Abdollahi, 2009)

اهمیت سواد زیست محیطی و ضرورت آن انکار ناپذیر است در نتیجه نیاز است که در همه‌ی جوامع با خلق محیط‌های یادگیری و اتخاذ رویکرد یادگیری مادام‌العمر در جهت ایجاد و توسعه‌ی سواد زیست محیطی حرکت کنیم.

مفهوم آموزش محیط زیست با یادگیری مادام‌العمر که همه‌ی انواع یادگیری را در بر دارد مرتبط است. مفهوم بنیادین آموزش محیط زیست برای توسعه‌ی پایدار دارای ارکان ذیل است:" توسعه‌ی پایدار، یادگیری مادام‌العمر و آموزش شهروندی" (DEQO, 2008). علاوه بر این مفهوم یادگیری مادام‌العمر (Lifelong learning) یکی از اصول آموزش محیط زیست است که باید از دوران اولیه‌ی کودکی و در همه‌ی سطوح آموزش رسمی و غیر رسمی ادامه یابد. نقش یادگیری مادام‌العمر در مقابله با مسایل و چالش‌های جهانی آموزش، بسیار حساس است. یادگیری مادام‌العمر یا به اصطلاح"زگهواره تا گور دانش بجوی" یک فلسفه، چارچوبی مفهومی و اصل سازنده تمامی اشکال آموزش می‌باشد که بر اساس ارزش‌هایی هم‌چون دموکراسی، انسان دوستی، رهایی بخش، شمول و فراگیری استوار است. این آموزش دارای ویژگی جهانی و بخش یکپارچه‌ای از بینش جامعه‌ی دانش بنیان است.

چهار ستون اساسی برای یادگیری که توسط کمیسیون بین‌المللی آموزش برای قرن بیست‌ و یکم توصیه شده که عبارت از: یادگیری برای دانستن، یادگیری برای انجام دادن، یادگیری برای بودن و یادگیری برای هم‌زیستی (UNESCO, 2009).

 

توسعه‌ی کلاسیک و توسعه‌ی پایدار

آموزش برای توسعه‌ی پایدار (ESD) (Education sustainability development) در سال‌های اخیر در سطح محلی، ملی و بین‌المللی به طور گسترده‌ای مورد توجه قرار گرفته است. نقش اصلی (EE) (Enrironmental education) و ‌ESD در پرورش ارزش‌ها و مهارت‌های ضروری برای تحقق اهداف جامع توسعه‌ی پایدار است. در این راستا با هدف تقویت این مقوله یک دهه از سال 2005 به عنوان دهه‌ی آموزش برای توسعه‌ی پایدار نامیده شد. در ماده 124 سند نهایی اجلاس ژوهانسبورگ پیشنهادی به شرح زیر آورده شده است: «به مجمع عمومی سازمان ملل متحد توصیه می‌شود که دهه‌ای را از سال 2005 میلادی به عنوان دهه‌ی آموزش برای توسعه‌ی پایدار در نظر گیرد. یکی از اهداف این نام‌گذاری این بود که کشورهای عضو سازمان ملل متحد برای افزایش تعهدشان برای آموزش ِمردم خود بر اساس نیاز به خلقِ آینده‌ی پایدار و تربیت شهروندانی توانا و مسئول در این مسیر قدم بردارند» (UNESCO, 2005).

دلیل اصلی تغییر پارادایم توسعه‌ی سنتی صرفاً اقتصادی را به توسعه‌ی پایدار در چه چیزی باید جستجو کرد؟ در مروری کلی، وقتی روند تحولات توسعه‌ای بررسی می‌شود، روند تحولات از یک مبدأ به سمت مقصد در حال گذار بوده و لاجرم شاخص‌های متفاوت در بین انگاره‌های سنتیِ توسعه ‌با پارادایم‌های در حال پیدایش آن مشاهده می‌شود.

هدف اصلی پارادایم‌های سنتی در بحث توسعه، حصول رشد اقتصادی و صنعتی به هر قیمتی بدون توجه به ابعاد دیگر جهان هستی است (‌Dresner, 2005).

در مقابل در انگاره‌های جدید توجه به همه‌ی ابعاد زندگی انسان و جنبه‌های اجتماعی و کیفی آن با محوریت خلق نگرش زمین وطن در مقیاس سیاره‌ای آن تأکید می‌شود (Moran et al, 2008).

در نگرش‌های جدید محور توسعه، انسان و مکان زیست او یعنی زمین است و نه رشد اقتصادی با شاخص‌های کمی اقتصادی.

جدول مقایسه‌ی ویژگی‌های دو انگاره متفاوت در توسعه

انگاره‌ی سنتی و قدیم

انگاره‌ی جدید و در حال پیدایش

حصول رشد اقتصادی به هر قیمت

رشد کیفی، توجه به محیط زیست و عدالت اجتماعی

توسعه توسط دولت برای مردم

توسعه توسط مردم و برای مردم

سازماندهی توسعه توسط سازمان‌های بزرگ و متمرکز

سازمان‌دهی توسعه توسط تشکل‌های مردمی و محلی با تأکید بر تواناسازی مردم

انتقال فن‌آوری پیشرفته از کشورهای غنی

ایجاد فن‌آوری مناسب و محلی

 

بر مبنای انگاره‌های جدید، مفهوم و کارکردهای توسعه دچار تحول اساسی شد و پارادایم توسعه‌ی پایدار بر مبنای ایجاد پیوند بین سه عنصر و مؤلفه‌ی اساسی دخیل در زندگی بشری یعنی محیط، جامعه و اقتصاد ظهور یافت.

مهم‌ترین ویژگی توسعه‌ی پایدار رهانیدن انسان از جزئی نگری و تقلیل‌گرایی و توجه به همه‌ی ابعاد وجودی خود و زمینی که در آن زندگی می‌کند، است. در توسعه‌ی پایدار هم‌پوشانی سه مؤلفه‌ی فوق موضوع محوری است که مبتنی بر رویکرد سیستمی، پایداری توسعه را تضمین می‌کند، جهان شمولی، تعادل پویا، حفظ پیچیدگی و تنوع از مؤلفه‌های اساسی رویکرد سیستمی است (Durand,1991).

(رجوع به پایان‌نامه‌ی بابازاده و همکاران، 1391، ص71-73)

 

نظریه‌ی توسعه‌ی پایدار شهری

نظریه‌ی توسعه‌ی پایدار شهری، حاصل بحث‌های طرفداران محیط زیست درباره‌ی مسائل زیست محیطی به خصوص محیط زیست شهری است که به دنبال نظریه‌ی «توسعه‌ی پایدار» برای حمایت از منابع محیطی ارائه شد. توسعه‌ی پایدار شهری نیازمند شناسایی محدودیت محیطی برای فعالیت‌های انسانی در ارتباط با شهرها و تطبیق  روش‌های طراحی در این محدودیت‌هاست.

در این نظریه موضوع نگهداری منابع برای حال و آینده از طریق استفاده‌ی بهینه از زمین و وارد کردن ضایعات به منابع تجدید ناپذیر است (Blowers, 1994, p.).

نظریه‌ی توسعه‌ی پایدار شهری موضوع‌های جلوگیری از آلودگی‌های محیط شهری و ناحیه‌ای، کاهش ظرفیت‌های تولید محیط محلی، ناحیه‌ای و ملی، حمایت از بازیافت‌ها، عدم حمایت از توسعه‌های زیان‌آور و از بین بردن شکاف میان فقیر و غنی را مطرح می‌کند. هم‌چنین راه رسیدن به این اهداف را با برنامه‌ریزی‌های شهری، روستایی، ناحیه‌ای و ملی که برابر با قانون، کنترل کاربری‌ها، کنترل بیشتر در شهر و روستاست می‌داند. این نظریه به مشابه دیدگاه‌های راهبردی، به نقش دولت در این برنامه‌ریزی‌ها اهمیت بسیار می‌دهد و معتقد است دولت‌ها باید از محیط زیست شهری حمایت همه‌جانبه‌ای کنند (Clark, 1992, pp140-147).

این نظریه، پایداری شکل شهر، الگوی پایدار سکونت گاه‌ها، الگوی مؤثر حمل و نقل در زمینه مصرف سوخت و نیز شهر را در سلسله مراتب ناحیه‌ی شهری بررسی می‌کند.

در یک دید اجمالی مبانی نظری مفهوم پایداری در شهر و ناحیه شامل این موارد می‌شود: کاهش آلودگی، نگهداری منابع طبیعی، کاهش حجم ضایعات شهری، افزایش بازیافت‌ها، کاهش انرژیِ مصرفی، ایجاد جامعه‌ی جنگلی و درختان شهری و نواحی سبز، توسعه‌ی شهرهای کوچک برای کاهش اتکا به شهر بزرگ، کاهش فواصل ارتباط، ایجاد اشتغال محلی، توسعه‌ی متنوع مساکن در مراکز اشتغال، ساختار اجتماع متعادل، حمل و نقل عمومی و کاهش ترافیک جاده‌ای (Berehany, 1994, p46) مدیریت ضایعات بازیافت نشدنی، توزیع منابع و تهیه‌ی غذای پایدار محلی (Edward 19991, pp.218-349).

به این طریق اولاً با جایگزینی منابع و نوسازی آن‌ها، اتخاذ سیاست کاربردی صحیح و محافظت از زمین بالا می‌رود، ثانیاً با توجه به برنامه‌ریزی شهری و ناحیه‌ای و ساماندهی فضا (Herbert,1992,pp.177-181)، توسعه‌ی پایدار شهری حاصل می‌شود.

این نظریه راه رسیدن به این الگوها را از طریق برنامه‌ریزی‌های شهری و روستایی، منطقه‌ای و ملی در راستای نقش قانون و کنترل کاربری‌ها می‌داند. این نظریه به عنوان دیدگاهی استراتژیک به نقش دولت در این برنامه‌ریزی‌ها زیاد اهمیت قائل است، دولت باید از محیط شهری حمایت گسترده‌ای نماید.

از آنجا که برنامه‌ریزانی همانند«هارد»، «گدس»، «شارب» و «ابرکرامبی» مشروعیتی خاص در برنامه‌ریزی شهری بین‌الملل کسب نمودند. لذا در هزاره‌ی سوم (قرن بیستم و یکم) باید برنامه‌ریزان و دست‌اندرکاران شهری جدید، چنین مشروعیتی را بدست آورند. آن‌ها باید به مثابه یک اصلاح‌گر اجتماعی، خردگرای تکنیکی، نظم‌گرا، گفت‌و‌گو گر نو، مدیر محیط زیست، ایجاد ساخت‌های پایدار، مشارکت گرا، ایجاد کننده‌ی فرصت‌های برابر، متعهد به فشارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در هر زمان عمل نمایند. برنامه‌ریزان شهری قرن 21 به عنوان رهبران حرفه‌ای باید دارای «چشم استراتژیک» باشند. چون آن‌ها سهم عمده‌ای در ساختار تمدن‌ها دارند (Siddiq , 1992, p-10).

دستور جدید محیط زیست مبتنی بر توسعه‌ی پایدار، یک فرصت استثنایی برای برنامه‌ریزان در کسب رقابت در مدیریت محیط زیست به وجود آورده است. بنابراین باید یک دریچه‌ی سیاسی پایدار برای برنامه‌ریزان شهری حرفه‌ای گشوده شود. اما آیا آن‌ها توانایی رسیدن به چنین نقشی را دارند؟ اگر تئوری اصولی برنامه‌ریزی معاصر با دستورات پایداری همخوان شود، می‌توان به نتایج این توانایی امیدوار بود. چون برنامه‌ریزان باید به دانش کنترل سیستم‌های اداری و طراحی در محیط مجهز شوند. برنامه‌ریزان حرفه‌ای شهری باید به عنوان «شبه قاضی»، «ارائه‌ی دهنده‌ی روش‌های بدیع»، «وضع کننده‌ی قوانین مناسب»، «رهبری و مدیریت محیط زیست»، «شغل آفرین»و «ایجاد کننده‌ی رفاه» باشند.

برنامه‌ریزان باید یک فضای فرهنگی خلق نمایند تا در گفت‌و‌گوها، صحبت‌ها شنیده شود و در حمایت از توسعه‌ی پایدار و پایداری؛ ضمن رعایت نظریه‌ی اخلاقی به سیاست کاربری اراضی مناسب دست یازند (Mazzd, 1996, pp. 15-30).

روشن است حل بخشی از این مسائل، نیازمند توجه به تشکیلات تخصصی، ساختار آموزشی و برنامه‌های اجرایی مناسب دارد، تا افرادی برای این رشته آماده شوند، و حلقه‌ی اتصال میان توسعه‌ی پایدار و حرفه‌ی برنامه‌ریزی شهری برقرار گردد. در واقع برنامه‌ریزان باید در راستای اصول و چارچوب برنامه‌ریزی محیطی و توسعه‌ی پایدار حرکت نمایند. سیستم برنامه‌ریزی کاربردی اراضی فعلی باید دگرگون شود و اصول و سیاست‌های برنامه‌ریزی کاربری اراضی از سطح جهانی به منطقه‌ای و محلی تعمیم داده شود. نقش دولت‌ها و مشارکت‌های مردمی در این حرکت‌ها قابل توجه است؛ به نحوی که موانع ایدئولوژیکی هم در این ارتباط باید برطرف گردد (Owen, 1994, p139). لذا یکپارچگی در برنامه‌ریزی‌های صنعتی، اداری و غیره در سطح ملی و محلی ضروری است. در این میان باید بهینه‌ترین استاندارد‌ها برای کیفیت محیط زیست طراحی شده و بهترین تکنیک‌ها برای کنترل آلودگی‌ها فراهم گردد (Rydin, 1995, p369).

بر این اساس، برای برنامه‌ریزی شهری قرن بیست و یکم باید منشوری ارائه شود. در این منشور ابداع یک سیستم کارای برنامه‌ریزی محیطی در شهر باید مبتنی بر موارد زیر باشد:

  1. برای حرکت از سیستم برنامه‌ریزی شهری موجود به یک سیستم برنامه‌ریزی شهری کارای مطلوب ضروری است موانع قانونی نیل به آن کاهش یابد.
  2. باید در سیستم برنامه‌ریزی شهری کیفیتِ اجتماعی بهینه کالبدی به وجود آید.
  3. هدف مرکزی یک سیستم برنامه‌ریزی کارای محیطی باید کاهش وابستگی به ماشین و اتکای منطقی به حمل و نقل عمومی باشد.
  4. هدف مرکزی یک سیستم برنامه‌ریزی کارای شهری باید کشمکش به جستجوی خلق مکان‌های زیبا، سالم و امن برای زندگی باشد.
  5. هدف مرکزی یک سیستم برنامه‌ریزی کارای شهری باید نزدیکی محل کار و زندگی در حومه‌های باصفا باشد.
  6. در برنامه‌ریزی شهری جدید باید تناسب و هماهنگی میان شهرنشینی و نظام‌های طبیعی به‌ وجود آید.
  7. در برنامه‌ریزی شهری باید به هویت شهری توجه خاص مبذول گردد.
  8. در برنامه‌ریزی شهری جدید باید شکل شهر جوابگوی نیازها و رفتاری متحول جامعه باشد.
  9. در برنامه‌ریزی شهری جدید باید ساماندهی و بهسازی بافت‌ها بر اساس پایداری و ارزش‌های فرهنگی صورت پذیرد.
  10. در برنامه‌ریزی شهری جدید باید به ضایعات انرژی و مصرف بهینه‌ی آن توجه کافی شود.
  11. در برنامه‌ریزی شهری جدید باید به نقش انرژی‌های جدید به خصوص انرژی‌های خورشیدی (شهرستان پارس‌آباد)و باد (منطقه‌ی جعفرآباد) توجه‌ اساسی گردد.

بدیهی است، برنامه‌ریزی و طراحی «شهر اکولوژیک» و «شهر پایدار» جز مسئولیت‌ برنامه‌ریزان شهری در قرن بیست‌ و یکم خواهد بود.

 

آموزش توسعه‌ی پایدار و آموزش محیط زیست

از همان زمان که توسعه‌ی پایدار برای نخستین بار در مجمع سازمان ملل در سال 1987 به تصویب رسید، مفهوم موازی آموزش حمایت از توسعه‌ی پایدار نیز مطرح شد. هنگامی که مفهوم توسعه‌ی پایدار مورد بحث قرار گرفت و ارائه شد، آشکار گردید که آموزش، کلید پایداری است (Mackown, 2004).

در ارزیابی‌هایی که اخیراً صورت گرفته از آموزش به عنوان ضروری‌ترین موضوع در دست‌یابی به اهداف توسعه‌ی پایدار یاد شده و به عنوان اولویت شماره‌ی یک مطرح شده است (Globescan, 2005).

آموزش و پرورش مهم‌ترین وسیله‌ای است که جامعه برای رویارویی با چالش‌های آینده در اختیار دارد، آموزش و پرورش باید یک بخش حیاتی از کل تلاش‌هایی باشد برای تصویر و ایجاد روابط نو در بین مردم و تشویق رعایت نیازهای محیط صورت می‌گیرند (UNESCO, 2000).

امروزه از هم گسستگی جوانب گوناگون زندگی انسان و به وجود آمدن تضاد بین اهداف رفاه طلبانه‌ی انسان و سرنوشت کره‌ی زمین، اتخاذ رویکردی سیستمی را به جای تفکر تحلیلی بر نظام‌های تصمیم سازی و تصمیم‌گیری توسعه‌ی جوامع می‌طلبد (Durand,1991). ایجاد این چنین تغییرات بنیادین از طریق آموزش و توسعه‌ی آگاهی عمومی در چارچوب آرمان جوامع دانایی محور (Knowledge-based-society) امکان پذیر است.

آموزش توسعه‌ی پایدار نیز در حقیقت در این مسیر حرکت می‌کند. آموزش توسعه‌ی پایدار (ESD) رابطه‌ی انسان‌ها را در سه حوزه‌ی محیط زیست، اقتصاد و جامعه، هماهنگ و یکپارچه می‌سازد (Mackown, 2004).

هر قدمی در جهت توسعه‌ی آگاهی در زمینه‌ی محیط زیست حرکتی در جهت توسعه‌ی پایدار قلمداد می‌شود. با تأمل در مفهوم توسعه‌ی پایدار، برآورده ساختن نیازهای نسل حاضر بدون آسیب رساندن به توانایی‌های نسل آینده در برآورده نیاز‌های خود- می‌توان آموزش محیط زیست را همان آموزش توسعه‌ی پایدار نامید (Ibid).

اگر چه آموزش محیطی تنها رشته‌ای نیست که نقش قوی در فرآیند تجدید سمت و سو دهی آموزش و پرورش ایفا می‌کند، ولی متحد عمده و مهم آن است آموزش محیطی در تاریخ کوتاه تقریباً سی ساله‌ی خود با گام‌های استوار به سوی اهداف و نتایجی پیشروی کرده که شبیه و قابل مقایسه با اهدافی است که جز ذاتی مفهوم پایداری توسعه به شمار می‌رود (UNESCO, 2009) و در نتیجه آموزش محیط زیست به عنوان یک پارادایم علمی جدید و بین رشته‌ای ظهور یافت. در پهنه‌ی جهانی امروز به امر آموزش محیط زیست توجه زیادی مبذول شده است. حتی در توصیه‌هایی که از طرف کنفرانس‌های اتحادیه جهانی برای حفاظت از طبیعت و منابع آن (Iucnnr) شده است

(Internatioal union for conservation of nature and natural resources).

سودمندی و فوریت تعلیم مسائل مربوط به محیط زیست در کلیه‌ی سطوح اجتماعی  خاطر نشان گشته است (Faghihi, 1986).

امروزه یکی از چالش‌های فرا روی نظام‌های آموزش توسعه‌ی دانش زیست محیطی و تدوین برنامه‌های درسی برای ESD و انتخاب دانشی است که از هدف‌های پایداری آنان حمایت کند (Mackown, 2004). نظام‌های آموزشی برای ارتقای منزلت از دست رفته‌ی انسان و سازنده‌ی خویشتن واقعی انسان نیازمند ایجاد کنش متقابل با محیط اطراف خود می‌باشند که در آن بزرگ شده و زیست می‌کنند، محیطی که به نام اجتماع و جامعه و جهان نام دارد و جز انسان ساکنان دیگری نیز دارند که نیازمند احترام و توجه هستند که بقای انسان نیز به بقای دیگر ساکنان کره‌ی زمین وابسته است (Jerlouk, 2007).

آموزش محیط زیست بر مبنای تفکر سیستمی و اصول علوم بین رشته‌ای، آموزش را با محیط زیست به عنوان بستر زندگی انسان پیوند داده است و در پی ایجاد بینش مطلوب، ارزش و آگاهی و علایق در مورد محیط زیست است به طوری که آن را نگهداری و به منظور ادامه‌ی حیات انسان‌های موجود در حال و آینده توسعه دهد. آموزش محیط زیست دارای سه جنبه‌ی مهم است که عبارت است از:

  1. آموزش در مورد محیط زیست؛ محیط به عنوان موضوع مورد بررسی
  2. آموزش از طریق محیط زیست؛ محیط زیست به عنوان یک محیط برای آموزش
  3. آموزش برای محیط زیست؛ آموزش برای نگهداری و بهبود محیط زیست

این سه جنبه به طور خلاصه تعیین می‌کند که آموزش می‌بایستی در مورد محیط زیست باشد و محیط را به عنوان یک موضوع تحقیق در نظر گرفت.

آموزش از طریق محیط یعنی در کجا بایستی محیط زیست را با در نظر گرفتن شرایط واقعی زندگی به کار برد. آموزش برای نگهداری و بهبود محیط زیست است و پیدا کردن راه‌حل‌هایی برای مسائل در رابطه با آن. بر طبق تعریف یونسکو، آموزش محیط زیست فرایند شناخت ارزش‌ها و روشن ساختن مفاهیم است برای اینکه مهارت و نگرش‌های لازم برای درک و قدردانی از روابط درونی بشر، فرهنگ و بیوفیزیک اطراف حاصل شود. آموزش محیط زیست، در مورد تصمیم‌گیری و کیفیت محیط زیست نیز بحث می‌کند (Shobeiri and Abdollahi, 2009).

به اعتقاد آلن اشمایدر آموزش محیط زیست یک ارتباط مهم و پویا بین نوع بشر و طبیعت است و به سمت بهبود کیفیت و بقای همه‌ی موجودات هدایت می‌شود. در سال 1970 در کارگاهی بین‌المللی آموزش محیط زیست در برنامه‌ی مدارس که توسط یونسکو برگزار شد، این تعریف کلاسیک از آموزش محیط زیست ارائه شده است:

«آموزش محیط زیست عبارت است از شناسایی ارزش‌ها و توضیح مفاهیم به منظور ایجاد مهارت‌ها و گرایش‌های مورد نیاز برای درک و شناخت وابستگی میان انسان، فرهنگ او و محیط زیست پیرامون او» (Palmer, 2003).

 

مسئولیت برنامه‌ریزان شهری

در دهه‌های پایانی قرن بیستم، بحران برنامه‌ریزی شهری در اکثر نقاط جهان ابعاد گسترده‌ای پیدا کرده است. در جوامع سرمایه‌داری غرب، وعده‌ی آرمان شهر مدنی و تعالی انسان از طریق همکاری شرکت‌ها، دولت‌ها و مردم به نتیجه نرسیده است. در بلوک شرق، وعده‌های ایدئولوژی کمونیسم در کسب جهانی مادی و معنوی، در عمل توهمی بیش نبوده است. بدین ترتیب دو تفکر سرمایه‌داری و اشتراکی، به همراه مکاتب مدرنیسم، فرا مدرنیسم، فن گرایی و غیره نتوانست آمایش انسانی را فراهم آورد؛ بلکه تخریب شدید در محیط زیست شهری و ناحیه‌ای، عدم تعادل، تمرکز‌گرایی شدید، گسترش بی‌رویه شهرها، کمبود سرپناه و شکاف عمیق در تمام سطوح را موجب گردید.

اینک فن گرایی جدید در خلق برنامه‌ریزی حرفه‌ای که حاصل علم خردگراست، محیط زیست شهری را به نابودی کشانده و شهرها را که زمانی کانون‌های آسایش، زیبایی، امنیت، پایداری، روابط اجتماعی-فرهنگی و هنری بوده بی‌هویت و ملال‌آور نموده است.

در ژوئن 1992 (خرداد 1371 شمسی) هم‌زمان با بیستمین سالگرد کنفرانس استکهلم، کنفرانسی با حضور سران کشورها در ریو (برزیل) برگزار شد. این کنفرانس که «کنفرانس زمین» Earth summuit)) نامیده شد، فعالیت‌های بیست ساله‌ی بین‌المللی و ملی را در زمینه‌ی زیست محیطی ارزیابی کرد. دستاورد این کنفرانس، ارائه‌ی نظریه‌ی "توسعه‌ی پایدار " است.

این نظریه، نیازهای کنونی بدون کاهش توانایی نسل‌های آتی در برآوردن نیازهایشان، تعریف شده است. در این تعریف حق هر نسل در برخورداری از همان مقدار سرمایه‌ی طبیعی که در اختیار نسل‌ها به رسمیت شناخته شده و با استفاده از سرمایه‌ی طبیعی در حد بهره‌ی آن (و نه اصل آن موجب نابودی سرمایه‌ی طبیعی است)، مجاز شمرده شده است.

به بیان دیگر توسعه‌ی پایدار در بهره‌برداری از داده‌های طبیعی محدود به حد باز تولید و جبران طبیعی است. در غیر این صورت، موازنه‌ی منفی در بهره‌برداری از سرمایه‌ی طبیعی به کاهش تدریجی آن می‌انجامد و توسعه‌ را ناپایدار می‌کند. این همان وضعیتی است که به اصطلاح توسعه‌ی کنونی با تکیه بر رشد اقتصادی به وجود آورده است.

البته دیدگاه‌های اقتصادی نئوکلاسیک و تفکرات فن گرایی که در جایگزینی سرمایه‌ی طبیعی با سرمایه‌های مصنوع را ممکن می‌سازد، در مسیر توسعه‌ی کنونی مهم بوده است؛ که در این ارتباط هزینه‌های زیست محیطی و تخریب روند اکولوژیکی که اساساً با هیچ منفعتی قابل جبران نیست، نادیده گرفته شده بود.

در واقع سیاست‌های اصولی توسعه‌ی پایدار در چهار مقوله‌ی زیر قابل تقسیم است (Haradoy,1992, pp3-5):

  1. به حداقل رساندن مصرف منابع طبیعی تجدید ناپذیر (مانند سوخت‌های فسیلی و منابع کافی).
  2. پایدار ساختن مصرف منابع طبیعی تجدید ناپذیر (مانند آب‌های زیر زمینی، خاک و گیاهان).
  3. نگه‌داشتن حد تولید ضایعات و آلودگی‌ها در میزان ظرفیت جذب محلی و جهانی (مانند گازهای گلخانه‌ای، مواد شیمیایی نابود کننده اوزون و زباله‌های سمی).
  4. تأمین نیازهای پایه‌ی انسانی و اجتماعی (مانند دسترسی به ابزار معیشت، داشتن حق انتخاب، مشارکت در تعیین سرنوشت اجتماعی و دسترسی به محیط سالم و خدمات پایه).  این نظریه بعداً در ابعاد شهری و ناحیه‌ای تعمیم داده شد.

 

 

شهر اکولوژیک

مفهوم شهر اکولوژیک، رعایت ملاحظات زیست محیطی در توسعه و ادامه‌ی حیات شهر است، به نحوی که محدودیت‌های اجتماعی در برابر انسان متناسب آنچه طبیعت ایجاد نموده باشد (Bookchin, 1982, p140).

در شهر اکولوژیک، بدون تخریب طبیعت، زندگی معنی دارد؛ لذا این شهر برای لذت شهرنشینان مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد. در این شهر منطقه جغرافیایی تنها بر اساس مرزهای طبیعی تعیین می‌شود (Crombie, 1989, p18) و هر منطقه در مجموع خودکفاست و نوعی جامعه‌ی ارگانیک برقرار است. در شهر اکولوژیک کل کارکرد شهری در فواصل سازگار و بهینه‌ی پیاده قرار می‌گیرد بنابراین وسایل نقلیه‌ی موتوری محدود گردد (Harrey, 1989, p18).

بدیهی است کاربری‌های مختلف، مبتنی بر تلفیق عملکردهای مسکونی و اشتغال است؛ تا میزان رفت و آمد در شهر کاهش یابد. ایده‌ی «شهر فشرده» (Compact city)، «دهکده‌های شهری» (Urban villages) (Aldous, 1992, p27)، و «طراحی‌های شهری زیر زمینی» (Golany, 1996, p50) جز مبانی نظری شهری اکولوژیک یعنی ادغام فرآیند‌های زنده و کاهش آثار

اشتراک‌گذاری

  •  بینش زیست محیطی و توسعه‌ی مسئولیت پذیری شهروندان

دیدگاه‌ها

  • وارد کردن نام، ایمیل و پیام الزامی است. (نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد)
دیدگاه شما برای ما مهم است
شانزده به‌اضافه پنج