- کد خبر: 15019
- بازدید: 571
- 1393/11/19 - 08:38:16
کتابی که از دست نازیها گریخت
آرتور شنیتسلر نویسنده و نمایشنامهنویس آلمانیزبان اتریشی تبار، به سال ۱۸۶۲ در وین متولد. در دانشگاه پزشکی خواند.
به گزارش سبلانه به نقل از خبرگزاری تسنیم، آرتور شنیتسلر نویسنده و نمایشنامهنویس آلمانیزبان اتریشی تبار، به سال 1862 در وین متولد. در دانشگاه پزشکی خواند، اما در کار طبابت چندان دوام نیاورد و سودای نویسندگی او را بهسوی داستاننویسی کشاند.
جوانی او مصادف بود با روزگار تغییر و تحول بنیادین علم روانشناسی که این تغییر و تحولات و بانیان نامدار آن همانند فروید که نظریات انقلابیاش هنگامهای برپا کرده و پیشرفتهایی که در این حوزه به دنبال داشت با توجه خاص و عام روبرو شده و درمجموع سوژه جذاب روز به شمار میآمد. شنیتسلر بهواسطه تحصیل در رشته پزشکی و حضور در محافل آکادمیک دانشگاهی با روانشناسی هم آشنایی داشت و از این دانش در نوشتن داستانهایش به شکلی خلاقانه بهره بسیاری گرفت.
شنیتسلر نخستین داستانهایش را در سن جوانی نوشت. 24 ساله بود که بهطورجدی به نوشتن و انتشار آثارش روی آورد و اندک زمانی بعد نیز به شهرت رسید.
زمانی که شنیتسلر درگذشت (1931) اتریش کشوری مستقل شده بود، اما در سال 1938 نازیها برای تحقق بخشیدن به امپراطوری آلمان قدیم (که بعدها به ایده تسخیر نقاط بیشتری در دنیا انجامید!) اتریش را اشغال و ضمیمه خاک خود کردند.
هنوز ده سال از مرگ شنیتسلر نگذشته بود که ترس نازیها و هرجومرجی که به وجود آمده بود، پسر شنیتسلر را واداشت دستنوشتههای پدرش را که تا آن زمان در خانه خود نگهداری میکرد، از ترس اینکه در بلبشوی به وجود آمده مصادره شده یا از بین بروند، دستنوشتهها را از طریق کنسولگری انگلستان از اتریش خارج کرد و برای نگهداری به دانشگاه کمبریج برد.
سالهای جنگ جهانی و نیز ایام پس از آنکه سایه مشکلات پس از جنگ به زندگی مردم اروپا سایه افکنده بود باعث شد این دستنوشتهها به فراموشی سپرده شوند. سرانجام هفتاد سال بعد از اهدای این دستنوشتهها به دانشگاه کمبریج، در سال 2013 توجهها به این نوشتهها دوباره جلب شد. عجیب اینکه در میان آنها، متن رمانی منتشرنشده دیده شد . بهاینترتیب کتاب حاضر بعد از قریب به هشتاد سال که از مرگ نویسنده آن میگذشت، برای اولین بار منتشر شد.
کتاب شهرت دیرهنگام از جمله آثار دوره جوانی شنیتسلر بود که بعضاً در زندگینامهها و کتابشناسیهای آثار این نویسنده بدان بهعنوان اثری مفقودشده نیز اشاره میشد.
شنیتسلر در نوشتهای به این کتاب اشاره کرد، و گفته ظاهراً کتاب بدی نشده است، بعضی قسمتهایش خیلی خوب و بعضی بخشهایش هم طولانی شده است. خود او برای کتاب عنوان «شاعر فرتوت» را انتخاب کرده بود، اما در هنگام انتشار ناشر نام شهرت دیرهنگام را برای آن گذاشته است که به همین نام نیز در ایران توسط ناصر غیاثی ترجمه و به همت نشر چشمه منتشرشده است.
شنیتسلر در این داستانها ارجاعهایی نیز به تجربیات شخصی خود داده است بهخصوص حلقه «وین جوان» که جمعی دوستانه متشکل از نویسندگان جوانی بود که در پی کسب اعتبار ادبی و البته به راه انداختن جریانی در راستای ادبیات مدرن بودند. از این حلقه بعدها شنیتسلر و اشتفان تسوایک به چهرههای نامداری بدل شدند.
شنیتسلر در این داستان که پایانی کموبیش تراژیک اما لحنی آمیخته به طنز دارد جمع دوستانه خود را به دنیای داستان آورده و شوخیهایی را با آن ترتیب میدهد. در این داستان نیز گروهی جوان نویسنده کافه نشینی هستند که رویای بزرگی بر تغییر و تحول ادبیات در سر میپرورانند، گرد هم جمع میشوند، سخنپراکنی کرده و به هر شکل ممکن در تلاش هستند که سروصدایی به راه انداخته و توجه رسانهها را به خود جلب کنند. تا اینکه پیرمردی به نام ادوارد زاکسبرگر که همان شاعر فرتوت باشد به جمع آنها راه مییابد. او شاعری است فراموششده که روزگاری کتاب شعری با عنوان «پیادهروی» منتشر کرده است و حالا از طریق کار اداری بهعنوان یک کارمند ساده روزگار میگذراند.
جوانان که میپندارند کتاب «پیاده روی» شاهکاری کشف نشده است؛ چنان دربارهی آن به بزرگنمایی میپردازند که سرانجام پیرمرد باور میکند که هنرمندی بزرگ است که توسط دیگران نادیده گرفتهشده است. توهماتی که در فضای ذهنی این گروه و نهایتاً پیرمرد شکل میگیرد و فضایی مضحک را شکل میدهد.
شنیتسلر در این داستان هنر روانشناسی خود را برای نشان دادن خلقیات شخصیتهای داستانی بکار میگیرد و از دیگر سو آن را بستری برای نقد فضای ادبی زمانه خود و هنرمند نمایانی که در توهم خلق شاهکارهای ادبی هستند قرار میدهد.
انتهای پیام/ع
دیدگاهها