سبلان ما

پایگاه خبری تحلیلی

سبلان ما

یک‌شنبه 2 شهریور 1404
  • کد خبر: 15949
  • بازدید: 970
  • 1393/12/25 - 17:21:09

به بهانه سالروز بمباران حلبچه؛

هنوز نفس حلبچه می گیرد

یکی از دلخراش‌ترین صحنه‌ها از بمباران شیمیایی حلبچه، تصویر مردی است که در ورودی خانه‌اش کودکش را در آغوش گرفته و هر دو تسلیم ناجوانمردی دشمن شده‌اند.

به گزارش سبلانه،به نقل از چشمه لر،در پی عملیات والفجر 10 توسط ایران و تصرف بخش‌هایی از کردستان عراق در اواخر سال 1366 که منجر به استقبال مردم این مناطق از نیروهای ایرانی شد، صدام حسین به پسرعمویش علی "حسن المجید" معروف به علی شیمیایی، دستور بمباران شیمیایی این مناطق را داد.

پس از بمباران، مردم به خیابان و کوی و جاده، ریخته بودند. زن و بچه و پیر و جوان، هوار می‌کشیدند. همه راه‌ها مسدود شده بود و گل‌آلود.

صدای گریه و جیغ از هر کرانه بلند بود. مردم سرفه می‌کردند و استفراغ پی‌درپی و سپس بی‌هوش می‌شدند. صحنه‌هایی وحشتناک و طاقت‌سوز، انگار روز محشر فرا رسیده بود... کسی به داد دیگری نمی‌رسید، همه متوجه شده بودند بمباران شیمیایی است. جنازه‌ها در هر گوشه افتاده بودند و برای مردم، توان و رمق هیچ تحرکی نمانده بود و روحیه خود را پاک باخته بودند.

 

http://www.cheshmalar.ir/sites/default/files/fullimages/rkwce4br.jpg

در جای خود می‌نشستند و بر روی جنازه عزیز از دست‌رفته، ناله و زاری می‌کردند. رو به آسمان می‌نگریستند و می‌خواستند فریادی بکشند که خدایی هم هست؟ انگار کسی نمی‌دانست در چه دوزخ سردی گرفتار آمده است. فوج‌فوج مردمان سرگردان به سوی منطقه باموک یا بلندی‌های اطراف، به‌راه افتاده بودند و در بین راه هم بسیاری نقش بر زمین می‌شدند و برای همیشه چشم از دیدن این جهان نزاع قدرت، فرو می‌بستند. بسیاری هم نعش مرده‌ها را بر سر راه خود می‌دیدند و باز هم بغض‌ها می‌ترکید و شیون می‌کردند.

گروهی هم نمی‌دانست چه کند و به کجا برود. مادری بچه‌اش را گم کرده بود، پدری فرزندانش را و یا بچه‌ای که تنها می‌گریست. نه پدری مانده بود و نه مادر؛ و کودکی بی‌پناه در کنار مادرش گریه می‌کرد انگار شیر یا مهر مادر را می‌خواست اما مادرش بی‌گناه در کنارش، با چشمان باز، نفسش گرفته بود و قلبش از تپیدن بازمانده.

بمباران شیمیایی توسط دولت صدام بخشی از پروژه نسل کشی کرد‌ها بود که با نام انفال از اسفند ۱۳۶۶ (فوریه- مارس ۱۹۸۸) آغاز شد و طی هشت عملیات نظامی ادامه یافت و یکی از شدید‌ترین حملات آن در حلبجه و دقیقا پس از یکی ازحملات نظامی ایران روی داد. طی عملیات انفال حدود ۲۰۰ هزار کرد عراقی کشته شدند: تعدادی دربمباران‌های مواضع کرد‌ها در شمال عراق جان سپردند٬ برخی بوسیله جوخه‌های آتش اعدام و در گورهای دسته جمعی دفن شدند٬‌ عده زیادی آواره ایران شدند و بسیاری دیگر مجبور به کوچ و اقامت اجباری در اردوگاه‌های شمال غرب و غرب عراق در منطقه موصل و تکریت شدند.

http://www.cheshmalar.ir/sites/default/files/fullimages/222792303724723579117114334439020119861.jpg

گازهای شیمیایی استفاده‌شده در این حمله به حدی بود که تلفات سنگین انسانی درپی داشت. علاوه بر قربانیان مستقیم این حمله که تا پنج‌هزار نفر برآورد شده، هزاران مجروح و آسیب‌دیده از تبعات آن رنج بردند و تا سال‌ها این رنج در نسل‌های بعدی و کودکانی که به دنیا می‌آمدند ادامه داشته و دارد.

کردنشینان عراق و کردنشینان ایرانی، به بمباران خاک عراق توسط نیروهای هوایی صدام خیره بودند. بمباران یک هدف داشت و آن اثبات این نکته به ایران بود که ارتش عراق در مقابل پیشروی نیروهای ایرانی، حتی به مردم خودش هم رحم نمی‌کند و قطعاً هشداری بزرگ بود که اگر بنای پیشروی رزمندگان کشورمان در خاک عراق باشد، با سلاح‌های نامتعارف و کشتار جمعی به مقابله پرداخته خواهد شد و چه بسا این سلاح‌ها بر سر مردم بی‌گناه شهرهای بزرگ کشور آوار می‌شد.

 

http://www.cheshmalar.ir/sites/default/files/fullimages/854545.jpg

http://www.cheshmalar.ir/sites/default/files/fullimages/23216714910483128132215802482619818991128.jpg

http://www.cheshmalar.ir/sites/default/files/fullimages/275924_777.jpg

انتهای پیام/ر

اشتراک‌گذاری

  • هنوز نفس حلبچه می گیرد

دیدگاه‌ها

  • وارد کردن نام، ایمیل و پیام الزامی است. (نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد)
دیدگاه شما برای ما مهم است
هیجده به‌اضافه دو