- کد خبر: 20070
- بازدید: 2,573
- 1394/05/15 - 13:56:42
پس از سالها انتظار؛
پدر شهید مهدیزاده به فرزند شهیدش پیوست
پدر شهید والامقام جمال مهدیزاده به ندای حق لبیک گفت و به فرزند شهیدش پیوست.
به گزارش خبرنگار به نقل از نیریمیز، پدر بزرگوار شهید جمال مهدیزاده امروز به علت بیماری و کهولت سن درگذشت.
مجلس ترحیم آن مرحوم امروز از ساعت 16 الی 18 در مسجد جنتسرای نیر برگزار خواهد شد.
سخنانی از پدر بزرگوار شهید:
تولد اولیه و دوباره ی او در شهریور ماه بود روز ششم شهریور ماه سال 1352 بود که خداوند او را به من «جلال مهدیزاده» و همسرم «فضه شعبانی» عنایت فرمود.
از بدو تولد، این کودک آن قدر زیبا بود که بی اختیار نام جمال بر او گذاشتم. آن روزها روزهای تنگدستی و فقر طبق ی ما بود . در روستای «وله زاقرد» ساکن بودیم و من مانند اغلب مردان روستا برای تامین معاش خانواده برای کارگری تهران رفته بودم. اما وقتی پسر دومم جمال به دنیا آمد ، به قدری مهر او در دلم جا گرفت و به او دلبسته شدم که قید کارگری در شهر غریب را زدم و به روستای خودمان برگشتم و به کشاورزی و چوب بری مشغول شدم.
از همان کودکی با کارهایش بیشتر در دلم جا می گرفت. بسیار زیبا ، فعال و دوست داشتنی و پر جنب و جوش بود و با خردی و کمی سن سعی داشت در کارها کمک حالم باشد و در کشاورزی و چوب بری همراهی ام می کرد.
هفت ساله که شد ، همراه برادرش سهراب به مدرسه رفت و از همان روز اول شروع کرد که :
-می خواهم در آینده دکتر شوم و مادرم را معالجه کنم.
مادرش اغلب بیمار بود و بعد از شهادت او ، بله رحمت خدا پیوست.
همزمان با تمام شدن مقطع ابتدایی او ، وضع مالی ما هم بهبود یافت و توانستیم به شهر نیر کوچ کنیم و من در نیر مغازه ی جوشکاری به راه انداختم.
پس از مهاجرت به نیر برای دوره راهنمایی او را در مدرسه هفده شهریور ثبت نام کردیم که او علاوه بر درس،بعد از ظهرها به همراه برادر بزرگش سهراب در مغازه به من کمک می کرد.اوقات فراغت کمی داشت ، از ورزش هم غفلت نمی کرد و عضو ثابت تیم فوتبال مدرسه بود.
برای گذراندن طرح کاد، دبیرستان بهیاری را برگزید و در بهداری نیر تزریقات و کمک های امدادی را به خوبی یاد گرفت.
حالا یک مرد کار آزموده و فنی بود و وقت آن رسیده بود که برای دفاع از کیان مملکت اسلامی عازم جبهه شود تا در این جبهه نیز ثابت کند که مرد راه است و بی راهه در زندگی وی جایی ندارد.
در همین ارتباط دوست و همکلاسی و هم رزمش شهرام صادقی می گوید:
بیست اسفند سال 70 بدون اطلاع قبلی از این که جمال هم می خواهد به سربازی برود ، صبح در حیاط حوزه ی نظام وظیفه با هم برخورد کردم.
پس از این که مشخص شد به هم نخواهیم بود، با آه و افسوس از هم جدا شدیم . ایشان به پادگان آموزشی مهاباد و من به پادگان آباده ی شیراز اعزام شدم.
پس از یک ماه با توجه به مشکلاتی که برای من پیش آمد، به ارومیه ارجاع داده شده ، به دنبال آن به شهر مهاباد رفتم، همان پادگانی که جمال در آن مشغول گذراندن دوره آموزشی بود.
با ورودم به پادگان آموزشی متوجه شدم دوره آموزشی جمال تمام شده و از طریق ستاد لشکر حمزه سیدالشهدا به ارومیه و شهر سلماس معرفی شده است.
گردان واقع در شهر سلماس در یکی از روستاهای سلماس جهت حفاظت و حراست از منطقه و جلوگیری از نفوذ خود فروختگان «مجاهدین خلق» و «حزب دمکرات» از کشورهای همسایه و ایجاد رعب و وحشت مستقر شده بود.
یکی از روزهای گرم تابستان بود ، به علت علت حمله ای که به پادگان گردان سلماس شده بود ، تعدادی زیادی از نیروهای مجروح را به ارومیه آورده بودند و نیاز به اهدای خون داشتند.
ناگهان انگار در دل من ولوله شد و به یاد جمال افتادم.
موج نگرانی به سراغم آمد ، اما تنها فکری که آرامم می کرد ، امد این بود که او برای عروسی فامیلشان در مرخصی باشد.
در این بین از شهادت یکی از سربازان بهداری سخن به میان آمد که اولین شهید گردان بود.
-یکی از سربازان بهداری جهت تزریقات یکی از روستاییان که از قشر محروم بوده ، با اجازه فرمانده از گردان خارج شده بود که در بازگشت از روستا ، جلو درب گردان حمله شروع می شود، سرباز در صدد ورود سریع به گردان بوده که حمله از تمام جهات به گردان شدت می گیرد و تا گردان نیروها را جهت دفاع آماده کند ، یورشگران ناجوانمردانه سرباز بهداری را با شلیک گلوله های هدف قرار داده، گلوله ها به سینه و بعضی از اندام های بدن او اصابت می کنند و او به فیض عظیم شهادت نایل می شود.
جرات و توان پرسیدن نداشتم. بالاخره دل به دریا زدم و اسم سرباز شهید را پرسیدم. گفت:
-«جمال مهدیزاده»
شهادتی افتخار افرین در راه خدمت به مردمی محروم و دفاع از میهن و ناموس و تمامیت ارضی کشورمان ایران.
خداوند مقرر کرده بود که او شهریور ماه بیاید و شهریور ماه برود و این امانت گران دوباره به سوی او بازگشت کند، که همانا از اوییم و به سوی او باز می گردیم.
شهریور 52 تولد اولیه و شهریور 72 تولد سبز دیگری برای او بود که خداوند امانتش را به نیکی از والدین او باز پس گرفت.
در بوستان شهدای نیر آرامگاهی برای شهید جمال مهدیزاده وجود دارد که شب های جمعه سرمزارش رفته ، فاتحه خوانده ، یادآوری خاطرات می کنم و از خداوند ممنان می خواهم جمال را به خاطر ادب و معرفتی که داشت ، به علو درجات برساند و اهالی نیر را از شفاعت او بهره مند گرداند.
راهشان مستدام و پاینده.

انتهای پیام/
دیدگاهها