سبلان ما

پایگاه خبری تحلیلی

سبلان ما

شنبه 1 شهریور 1404
  • کد خبر: 30135
  • بازدید: 774
  • 1395/04/12 - 08:53:05

لحظاتی با رفتگران روزه دار

رفتم جلو و دستان پینه بسته اش را به گرمی فشردم؛ با اینکه لبانی همچون بیابان داشت تبسمی برچهره او نمایان شد که سوالم را از ذهنم زدود.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی به نقل از کوثرخبر، بعد از سحر بود و وقت استراحت؛ هیچ جنبده ای در خیابان دیده نمی شد، با کمی تامل در خیابان شهر قدم میزدم و زیر لب با خود زمزمه می کردم که حتما آرامشی است ...

شهر بود و من، سگهای ولگرد و زباله های بیرون سطل آشغال؛ زباله هایی در پیاده روها که حاصلی بود از بی رحمی برخی همشهریان.

بگذریم؛ در میان افکار کوتاه بلند من، صدایی با ضرب آهنگی ملایم و آرام که صدای خش خش آن البته دلنشین بود و نه گوش خراش همچون تلنگری مرا از حس افکار تا به تاییم بیدار کرد.

صدایی از حاشیه خیابان و نزدیکی پیاده رو ها با تکراری که پُر بود از رنج ها، خاطره ها و سکوت؛ آرام که سرم را بر گرداندم دیدم نارنجی پوشانی را به همراه جاروهای بلندی در دست که سکوت سنگینی آنها را همراه بود.

جارویی بزرگ، در دستان رفتگران زحمتکش که مشغول رقص کار و همت هستند و تمنای لقمه نانی حلال که من را یاد این سخن زیبای امام صادق(ع) می اندازد که فرمود: کسی که خود را برای روزی خانواده‌اش به زحمت می‌اندازد و کار می‌‌کند مانند رزمنده‌ ای است که در راه خدا می‌جنگد.

آهنگ خش خش جارویش چه حرف ها که بر زبان دارد، می دانم که خسته از کار تکراری دیروز کاری سخت که بی تفاوتی های برخی از همشهریانش برایش مهیا کرده بودند.

رفتم جلو و دستان پینه بسته اش را به گرمی فشردم؛ با اینکه لبانی همچون بیابان داشت تبسمی برچهره او نمایان شد که سوالم را از ذهنم زدود؛ سوالی که اینگونه خواهان پذیرایی از او بودم: ای مرد، گرچه خسته بودی از بی توجهی همشهریانت که تو را با جسم و روح مملو از ضیافت الهی میان زباله ها تنها گذاشتند و شاید هم شغلت را دستاویز مثالی بد کرده اند، اما جواب سلامم را به گرمی و لبخندی پاسخ دادی ای خستگی ناپذیر مهربان، شاید وظیفه خود میدانی احترام به همشهریانت را، مثل جمع کردن هر روزه ی زباله های آنان که می شد کمتر باشد در این ماه الهی و حتی خم به ابرو نیاری!

دل پر دردی داری از مردمی که نمی دانند شهرشان خانه دوم آن هاست، مردمی که  زباله می ریزند و انتظار دارند رفتگران هر روز زباله ها را بردارند؛ اما در مقابل که زحمت میکشی آن هم با دهانی روزه و با حقوقی که چند ماه به چند ماه میگیری اما بازم بنده شاکر خدا و دلی پرامید به افطار و سحر داری.

تو که نباشی همشهریانت خم به ابرو نخواهند آورد ولی چندی بعد تو را از خدا جویا خواهند شد که " اون شخصی که زباله ها رو جمع میکرد نیست، نمرده باشه؟!"؛ غافل از اینکه شخص اسمی دارد و خدایی و روزه داری است و انسانی ... .

 
 
 
دقایقی با رفتگران روزه دار گیوی

 

 

دقایقی با رفتگران روزه دار گیوی

 

به احترام همه زحمتکشان کوچه و خیابان.

انتهای پیام/

 

اشتراک‌گذاری

  • لحظاتی با رفتگران روزه دار

دیدگاه‌ها

  • وارد کردن نام، ایمیل و پیام الزامی است. (نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد)
دیدگاه شما برای ما مهم است
بیست‌ونه به‌اضافه هفت