- کد خبر: 3256
- بازدید: 1,695
- 1391/08/09 - 10:39:46
كاريزماتيك بودن كافي نيست نامزدها بايد برنامه داشته باشند
گروههاي سياسي منسوب به جريان اصولگرايي قبل از انتخابات نهم مجلس دچار دودستگي شده و اين دو شقه شدن تا به امروز به شكل فزاينده ادامه داشته است. هرچند كه اين موضوع حاوي دستاوردهايي است اما نميتوان منكر آفتهاي آن هم بود.
به گزارش سبلانه به نقل از جوان آنلاین، شايد اين انشقاق در انتخابات اسفندماه سال گذشته كه اصلاحطلبان به شكل امروز در فضاي انتخابات تحرك نداشتند قابل تحملتر بود و آسيبهايش هم كمتر مورد محاسبه قرار ميگرفت اما امروز كه تمام جريان دوم خرداد به صورت گسترده در پي موفقيت در انتخابات ۹۲ است بايد احساس خطر كرد كه اين چنددستگي به شكست اصولگرايان و به كرسي نشستن جريان فعال در فتنه ۸۸ منجر نشود. دكتر اميرحسين قاضيزاده در گفتوگو با «جوان» ضمن بررسي موضوع فوق به ضرورت وجود بحثهاي ايدئولوژيك و ارائه برنامهها از سوي كانديداي انتخاباتي و گروههاي حامي آنها ميپردازد.
در شرايط كنوني جريان اصولگرايي دچار انشقاق و چند دستگي شده است، با توجه به اين موضوع شما مهمترين تهديد و آسيب را براي انقلاب چه ميدانيد؟
قطعاً اين طور است اما كار از اين حرفها گذشته و بايد منتظر چنددستگي در بين جريانات سياسي در انتخابات آتي و حتي پس از آن هم باشيم. اين اختلافات به وجود آمده است كه نمونه آن را در مجلس نهم ميبينيم و بايد گفت ما چيزي به عنوان جرياني كه ليدرهاي مشخصي داشته باشد يا گفتمان روشني داشته باشد يا گروههاي مشخصي داشته باشد نداريم. ما يك دوره به هم ريختگي جرياني داريم و اين منجر به تغيير آرايش سياسي خواهد شد كه در رياست جمهوري به اوج خود خواهد رسيد. اميدواريم كه اشخاص محور نشوند و گفتمانها محور قرار بگيرند.
اين چند دستگيها ميتواند براي نظام و جامعه سودمند هم باشد؟
شفاف شدن مرزها را بنده سودمند ميدانم. اگر به سمت گفتمان برويم و مردم تفاوت تفكرها را حس كنند، به علاوه اينكه نيروهاي همفكر در حال نزديك شدن به هم هستند. البته برخي از اصولگراها از قبل تفكراتشان به آقاي هاشمي نزديك بود و بيخود خودشان را جدا تعريف كرده بودند. آنها هم در حال نزديك شدن به هم هستند كه اين هم سودمند است و چهره واقعي آنها را براي جامعه نشان ميدهد.
ريشه معضلات ناشي از افتراق و انشقاق را چه ميدانيد؟
بايد گفت ريشه تمام معضلات و آفتها هواپرستي است. اين هواپرستي ممکن است فرد را در مقابل امامش قرار دهد و فرد فهم خود را از امامش بيشتر تصور کند. اين هواپرستي دقيقاً در مقابل جهاد اکبر قرار دارد که انسان را به بندگي شيطان ميرساند و آن چيزي که زمينهساز نفوذ دشمن است «تفرقه» است. ريشه تفرقه نيز همين هوا و هوس و هواپرستي است.
در نقطه مقابل تفرقه، وحدت قرار دارد. اما معني وحدت، سکوت در مقابل اضمحلال انقلاب نيست. سکوتي خوب است که در جهت اتحاد باشد. اتحاد به خودي خود اصالت ندارد بلکه اگر در جهت حفظ انقلاب باشد قابل پذيرش است، ولي اگر به اسم وحدت بخواهيم در مقابل کجرويها و اشتباهات سکوت کنيم درست نيست، بلکه بايد فرياد کشيد.
امروز به نظر خطر چنداني از بيرون ما را تهديد نميکند، هر خطري که ما را تهديد ميکند از درون است. از نفسهاي بيمار و هواپرستي ماست. البته تهديد خارجي هميشه بوده و هست. يک زماني شيطان خارجي ايادي خود را به ميدان ميفرستاد و امروز خود امريکا با ايادي اروپايياش به ميدان آمده است. از طرف ديگر نيز قدرت و اقتدار جمهوري اسلامي ايران بسيار بيشتر شده است. به عقيده من آنها جاي نگراني ندارد، اگر روزي قرار باشد ضربهاي بخوريم قطعاً آن ضربه از درون است.
بسياري در ماههاي اخير با استناد به موارد خاصي اظهار ميكنند كه كشور شايد دستخوش فتنه تازهاي شود، به فرض صحت اين ادعا فتنه آينده را چه كساني برپا ميكنند؟
فتنه جديد را قدرتطلبان به پا خواهند کرد. اصل فتنه از قدرتطلبي است تا اين حس قدرتطلبي در درون افراد باشد و به هر قيمتي حاضر باشند آن را به دست آورند، فتنهها شکل ميگيرد و هرچه اين جريان به دايره نظام نزديکتر باشد ريزش عميقتري در پي خواهد داشت.
به نظر من شايد موضوع ديگر خود هاشمي نباشد، زيرا همه او را شناختهاند، موضوع کساني هستند که ميخواهند امثال هاشمي را برگردانند يا جايگاه او را همچنان حفظ کنند.
امروز موضوع ديگر مسئله اصلاحطلب و اصولگرا بودن هاشمي نيست و جريانهاي جديدي در حال شکلگيري است. بعد از فتنه ۸۸ آرايشهاي جديدي شکل گرفته است ولي هنوز گفتمانهاي خود را شفاف نکردهاند.
اينها همه ميخواهند به قدرت دست پيدا کنند و هنوز در اين فاز هستند. روند حرکت هميشه اينگونه بود که يک طيف براي کسب قدرت مجبور بود که گفتمانسازي کند و ايدئولوژي ايجاد ميکرد. اول انحراف در کسب قدرت ايجاد شد و بعد انحراف اخلاقي و بعد انحراف ايدئولوژيک ايجاد شد و براي اينکه بتواند خود را در قدرت حفظ کند ناچار بود يک نظريه درست کند. جريانهاي انحرافي از اينها شکل ميگيرد.
من معتقد نيستم که يک جريان انحرافي وجود دارد بلکه جريان انحرافي مختلفي را ميبينيم که در راه هستند، زيرا منشأ همه آنها رسيدن به قدرت است. براي همين اين روند را طراحي و مرحله به مرحله اجرا ميکنند.
اين جريانها با نزديکي به کانونهاي ثروت و قدرت و با ضرب و زور رسانه به دنبال تأثيرگذاري بر افکار عمومي هستند به همين دليل اين خطرات را ميبينيم که به دنبال ايجاد شبکه رسانهاي براي خود هستند تا با ايجاد شبکه، جامعه را در اختيار بگيرند.
بسياري در طي عمر سي و چند ساله انقلاب از مسير اصلي نظام و انقلاب منحرف شدهاند، در طول ماههاي اخير هم جريان موسوم به انحرافي به اين مسير رفته است، باتوجه به اين رويكرد انحراف از نظر شما چه معنايي دارد؟
هر چيزي که در مقابل گفتمان انقلاب اسلامي قرار بگيرد و در کنار آن دکان جديدي باز کند و بخواهد توجه را به سمت ديگري جلب کند و ما را از اصول غافل کند، جريان انحرافي نام ميگيرد. اصول ما اصل اسلام، انقلاب و ولايت فقيه، استکبارستيزي و صهيونيزم ستيزي است.
به عنوان مثال کسي که ميگويد به جاي مبارزه با رژيم صهونيستي بايد با برادران اهل سنت مبارزه کرد اين يک جريان انحرافي است.
معيار تشخيص انحراف چه ميتواند باشد؟
ملاک امام امت است. در نظام ولايت فقيه جايگاه امام، جايگاهي الهي است، حکم امام نيز حکم خداست لذا اگر کسي توجهات را از احکام الهي معطوف به چيز ديگر کند، جريان انحرافي نام ميگيرد. اين جريان و در هر کس و هر جرياني ميخواهد باشد، در هر لباسي و مقامي ميخواهد باشد، ولو اينکه مرجع تقليد باشد.
اينکه به جاي حرکت در مسير پرشتاب رشد و الهامبخشي، استکبارستيزي و عدالتطلبي باشيم مرتباً به خودمان بپردازيم، اين انحراف است. البته ما بايد تفاوتها را به رسميت بشناسيم، ولي دعواي بينتيجه نبايد به راه بيندازيم.
دولت احمدينژاد در به ويژه دوره نهم توانست در حوزه اجرا مسير انقلاب را به ريل خودش برگرداند و آرمانهاي الهي امام را عمومي کرده و حتي جهاني کند. يعني مطالبات انقلاب اسلامي را جهاني کرد، که قطعاً جهانيسازي انقلاب اسلامي از هنرهاي آقاي احمدينژاد بود. اما به دليل همين دو دليل که گفتم، به علاوه صرف انرژي در برخي امور غلط، نتوانست شعارها را تا حد مطلوب محقق کند. در حوزه اقتصاد و سياست حرکات خوبي شد ولي در حوزه فرهنگ آسيبهايي داشتيم.
باتوجه به آنچه شما اشاره كرديد و تجربيات مردم از دورههاي گذشته رياست جمهوري، به نظر شما رئيس دولت يازدهم بايد داراي چه ويژگيهايي باشد؟
رئيسجمهور به عنوان دومين شخصيت كشور كه عهدهدار مسئوليتهاي اجرايي و تصميمگيري براي زندگي تكتك مردم است بايد شخصيتي انقلابي و عاقل باشد.
اين دو مؤلفه انقلابي و عقلانيت بسيار حائز اهميت است. رئيسجمهور بايد كسي باشد كه مؤلفههايي همچون ضدانقلاب سلطه، شجاع، سريعالعمل، قاطع در تصميمگيريها، اهل مقاومت و عاقل به معناي دورانديش با داشتن حركت بر اساس برنامه، تدبير و معتقد به كار جمعي و رايزني و تفاهم با ديگران و مشاركت دادن عموم مردم باشد.
مصاديق شما در احراز دو ويژگي انقلابي و عقلانيت چيست؟
رئيسجمهور نبايد انقلابي صرف يا عاقلگراي محض باشد، انقلابي به معناي انجام كارهاي شتابزده و عاقل صرف به معناي داشتن تساهل و تسامح بيش از حد براي كسي كه قرار است سكاندار كشور باشد مؤلفههاي قابل قبولي نيست.
از آنجا كه كشور در ادوار گذشته با اين جور آدمها روبهرو بوده است اكنون زمان آن رسيده كه بايد فردي با داشتن تمامي شرايط مطلوب سكاندار كشور باشد.
رئيسجمهور بايد چارچوبهاي كلي نظام، برنامهها و سياستهاي حاكم را در مقام عمل دنبال كند، طبق قانون اساسي، مسئول ابلاغ سياستهاي كلان، مقام معظم رهبري است كه مجلس، دولت و ساير نهادها موظف به دنبال كردن اين سياستها ميباشند از اين رو رئيسجمهور آينده بايد با درك اين موارد در جهت اجراي سياستهاي كلي گامهاي محكمي بردارد به طور مثال وقتي مبناي اقتصاد كشور برنامهريزي پيرامون اصل ۴۴ و دور شدن از دولتي شدن كارها باشد رئيسجمهور نيز بايد انجام چنين اصولي را در دستور كار خود قرار دهد. رئيسجمهور بايد در مقام مجري امور خلاقيت لازم و توان دانشي كافي را داشته باشد تا خودش و تيمش به درستي برنامهها را در كشور اجرايي كنند، از اين رو ميتوان گفت كه شنيدن برنامههاي كانديداهاي رياستجمهوري در راستاي اجراي سياستهاي كلي امري مهم در انتخابات آينده به شمار ميآيد.
بر اين اساس در انتخابات رياستجمهوري دوره يازدهم بيشتر به آنكه به اشخاص پرداخته شود بايد برنامهها و تيمي كه قرار است اين برنامهها را اجرايي كنند ارزيابي شود و بر اساس آن رئيسجمهور آينده كشور مشخص شود از اين رو رئيسجمهور آينده نه تنها شخص رئيسجمهور در معرض رأي قرار ميگيرد، بلكه برنامهها و تيمش نيز توسط مردم انتخاب ميشود.
ممكن است در زمان انتخابات شخصي با داشتن چهره كاريزماتيك محبوب و مؤثر وارد عرصه شود اما به دليل مؤثر نبودن برنامههايش نتواند رأي لازم را كسب كند مطمئناً حضور اينگونه افراد، خود آنها را نيز با مشكلاتي مواجه ميكند.
همانطور كه مشخص است، بسياري از شخصيتها و گروههاي سياسي به صورت پيدا و پنهان در حال مهيا كردن زمينه موفقيت خود در آوردگاه انتخابات سال ۹۲ هستند اما آنچه در اين ميان نمودي بارز دارد، آن است كه اين افراد و دستههاي سياسي هيچگونه برنامه و تئوري مشخصي براي اداره كشور در طول موفقيت احتمالي ارائه نميدهند، به عقيده شما اين رويه ميتواند مانند دورههاي گذشته در نتيجه انتخابات تأثيرگذار باشد؟
اولاً براي معرفي افراد شرايط فعلي كشور را هنوز خيلي مساعد نميبينم، البته به خاطر اينكه از اين آسيب هميشگي كه ما يك چهره كاريزماتيك را به جامعه معرفي ميكنيم ـ (و بعد بدون اينكه تفكر كنيم با چه برنامههايي و با چه نيروهايي ميخواهيم اهداف خود را دنبال كنيم) ـ به دور بمانيم بايد فكري اساسي كرد. هميشه حول آن فرد يك عده مخالف و يك عده موافق جمع ميشوند و بحثهاي گستردهاي هم مطرح ميشود بدون آنكه به موضوع اساسي و ريشهاي كه ارائه برنامه و ايده است اهميت بدهيم. ما هميشه با اين آسيب روبهرو بودهايم و به همين خاطر با پديدههاي ناشناختهاي در انتخابات رياستجمهوري مواجه شدهايم. اين معضل يا مشكل مربوط به اين دوره انتخابات رياستجمهوري نميشود يعني افرادي كه قبلاً رئيسجمهور يا رؤساي دولت بودهاند آنها هم با چنين آسيبي روبهرو بودهاند. در سالهاي اخير ديدهايم كه يك جريان فكري ميآيد و از يك نفر با طرز تفكري خاص و ايدههاي نامشخص دفاع و حمايت ميكند و بعد ميبينيم كه آن ايده تغيير ماهيت ميدهد و كلاً شكل آن عوض ميشود. اين آسيب هم در جريان اصولگرا و هم در جريان اصلاحطلب است. در حال حاضر هم ميبينيم كه اصلاحطلبها هم با يك برنامه نامشخص ميآيند و اهداف و نيت و خاستگاه آنها نامشخص است. خوب است كه رسانههاي گوناگون از گروهها و احزاب مختلف بخواهند كه به طور دقيق و مشخص برنامهها و اهداف خود را مشخص كنند. اينها بايد مشخص شود كه با چه برنامههاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در اين زمينه ميخواهند فعاليت كنند.
چطور ميشود كانديدا و گروههاي سياسي را به اين مسير سوق داد كه به سمت برنامهمحوري يا تيممحوري بروند؟
ايجاد مطالبه اجتماعي مهمترين عاملي است كه ميتواند فرد و گروههاي سياسي را ملزم و اجبار كند كه با برنامههاي مشخص و مدون و روشن در صحنه حضور پيدا كنند. ما چون در حال حاضر به صورت قانوني حزب نداريم و انتخابات حزبي برگزار نميشود و «فردي» است نميتوانيم چنين الزاماتي را قانوناً مطرح كنيم.
در اين مسير رسانهها بايد كار كنند تا افكار عمومي اين را از كانديدا بخواهد و آنها نتوانند در مقابل افكار عمومي مقاومت كنند و مجبور شوند با برنامه و به صورت كاملاً هدفمند شركت كرده و پس از آن در اين مسير حركت كنند.
فرد محوري كه سابقه آن را در انتخابات گذشته هم شاهد بوديم چه آفتها و آسيبهايي را به دنبال دارد؟
ديدن جزء به جاي كل و برعكس، متأسفانه در طول سالهاي گذشته هم شكل گرفته است و ما ديدهايم كه اين افراد هستند كه با ويژگيهاي خاص شخصيتي و فردي خود به صحنه رقابت پا ميگذارند و بدون ارائه برنامه خاص و روشن در حوزههاي مختلف، رأي مردم را جلب ميكنند. ما تا الان هم هيچگاه سعي نكردهايم كه اين شخصپرستي و فردمحوري زدوده شود، حتي رسول گرامي اسلام هم بسيار سعي داشت درآن زمان شخصمحوري را از بين ببرد و يك برنامه كامل و مدون به نام قرآن را كانون قرار دهد. هژموني افراد جاي تفكر صحيح و اصولي را گرفته است و متأسفانه برخي اسير نام و عنوان و اشخاص ميشوند و بغض و محبتها مانع شناخت صحيح و تصميم درست ميشود و نهايت اين رويه اين است كه مردم و جامعه و نظام ضربه خواهد خورد. قرآن كريم در داستان طالوت و جالوت اين منطق را زير سؤال ميبرد، مردم طالوت را به دليل آنكه خدم و حشم ندارد نميپذيرند و انتقاد ميكنند كه اين چه فردي است كه معرفي شده است، قرآن ميفرمايد او صاحب علم و دانش است و توانا و شايسته است. به هر حال قرآن هم به ما ميگويد ما به قيافه و ظواهر افراد خيلي توجه نكنيم و به سمت افراد لايق و شايسته برويم.
متأسفانه امروز رسانههاي بدون مسئوليت و غيرمتعهد كه تعداد آنها هم كم نيست، در حال پيريزي و شكلدهي به همين روند غلط هستند و بازگشت به ارتجاع فكري گذشته دارند. اين را ما بايد ريشهيابي كنيم و فضاي ذهني مردم را به سمتي ببريم كه تحت تأثير نامها قرار نگيرند و اگر يك فرد گمنام اما توانمند در صحنه رقابت حضور پيدا كرد به سمت او گرايش داشته باشد. افرادي را كه ميبينيم به كانونهاي قدرت و ثروت وصل هستند و با رويكرد پروپاگاندي دست به تبليغات وحشتناك ميزنند و اين هم روي اذهان برخي از افراد جامعه ميتواند تأثيرگذار باشد. اينها همگي آسيب به دنبال دارد و باعث بسياري از مشكلات و معضلات خواهد شد.
به هر روي، وقتي يك فرد يك طرف قدرت قرار ميگيرد، ظهورها، استعدادها و سقوطها و ضعفهاي آن فرد كاملاً مؤثر خواهد بود در ايجاد مشكلي كه نظام و جامعه با آن دست و پنجه نرم ميكند. نظرات شخصي پردامنه فرد در روند عملكرد دولت چه مثبت و چه منفي مؤثر خواهد شد. مثلاً فكر كنيد اگر دولتي برپايه يك نفر شكل بگيرد اگر آن فرد بيمار شود، به كل آن سيستم تعطيل ميشود. در تمام اين هشت سالي كه رؤساي دولتهاي ما در رأس بودهاند از همين مسير فردمحوري ضرباتي را متوجه نظام و جامعه ديدهايم. ما به جاي اينكه به افراد بپردازيم حتماً بايد به سيستم بپردازيم، سيستم هم بايد فرآيندهايش مشخص باشد، نظام حاكم بر آن مشخص باشد، عوامل قدرت در آن معلوم باشد. جنس گفتمان و شعارها و حتي نيروي انساني كه با اين گفتمان و شعار كار ميكند و هماهنگ است هم بايد معلوم و مشخص باشد. ما در بحث رياست جمهوري نبايد آزمون و خطا داشته باشيم. حضرت آقا در عرصه اقتصادي يكبار فرمودند كه ما بايد دست از آزمون و خطا برداريم، بايد به يك برنامه برسيم. مهمترين عامل در عنصر اقتصاد مديران بخش اقتصادي هستند، يعني كساني بايد در حوزه اقتصاد بيايند و مديريت را بر عهده بگيرند كه عاليترين فرد در حوزه تخصصي و حتي حوزههاي فرهنگ و سياست باشند. اين افرادي كه كانديدا ميشوند بايد تكليفشان با خودشان و مردم روشن باشد. نگاه اين افراد به حوزههاي مختلف، رويكرد و آرمانهايشان بايد كاملاً روشن باشد.
جريان دوم خرداد هم به شدت سرگرم برنامهريزي براي حضور و جبران شكستهاي گذشته در انتخابات سال آينده هستند، تحليل شما از تحركات پردامنه اين طيف چيست؟
اصلاحطلبان ابتدا بايد دچار اصلاحات شوند بدان معنا كه اصلاحطلبي و معاندت را از يكديگر جدا نمايند چراكه كسي كه نظام را قبول ندارد معنايي ندارد كه در قالب آن رئيسجمهور آن نظام شود.
بهتر است اين افراد به صراحت بگويند نظام را قبول ندارند نه اينكه براي رئيسجمهور شدن تقلا كنند چون قرار است رئيسجمهور همچون نمايندگان مجلس، پاسدار قانون اساسي باشد پس معنايي ندارد كه فردي كه نظام جمهوري اسلامي و چارچوبهايش را قبول ندارد رئيسجمهور كشور شود.
بر اين اساس تمام افرادي كه در چارچوب نظام سلسله مراتب را قبول دارند و بر اين موضوع نيز معتقدند كه سياستگذاري كلان كشور توسط مقام معظم رهبري ابلاغ ميشود و رئيسجمهور آينده تنها بايد مجري اين سياستها باشد، ميتواند وارد عرصه رقابت شود.
البته در حال حاضر تعدادي از اصلاحطلبان در مجمع تشخيص مصلحت به عنوان يك مقام مشورتي حضور دارند كه در طراحي سياستهاي كلان نقش مؤثري را ميتوانند ايفا كنند به طوري كه برخي از كانديداهاي اصلاحطلبان كه اكنون نيز مطرحند همين افرادي هستند كه حكم خود را در مجمع تشخيص مصلحت از مقام معظم رهبري دريافت كردند.
بر اين اساس آن دسته از اصلاحطلباني كه چارچوبهاي نظام را پذيرفتهاند و نظام نيز كار كردن با آنها را قبول دارد ميتوانند وارد عرصه انتخابات شوند، البته با اين شرط كه نخواهند چنين چارچوبهايي را به هم بزنند.
بايد به يك نكته مهم هم اشاره كرد و آن اينكه فقط گروههاي سياسي اصلاحطلب و اصولگرا در انتخابات حضور داشته باشند درست نيست، ممكن است جامعهاي همچون توليدكنندگان در سال حمايت از توليد ملي به اين نتيجه برسند كه بايد در عرصه انتخابات رياستجمهوري حضور پيدا كنند اين موضوع در مورد شخصيتهاي فرهنگي نيز صدق ميكند.
در شرايط كنوني بايد چارچوبهاي سياسي تغيير پيدا كند چون سياستزدگي براي كشور خوب نيست.
كليه آحاد ملت حق دارند كه در انتخابات رياستجمهوري حضور پيدا كرده و افراد مورد نظرشان را انتخاب كنند، اين موضوع هيچ ربطي به داشتن گرايش به گروه سياسي خاص ندارد.
در مجلس نهم بخشي از اصولگرايان با اصلاحطلبان ائتلاف كردند، اين اتفاق نو هم ميتواند در انتخابات يازدهم تكرار وموفقيتآميز باشد؟
فتنه سال ۸۸ برخي از اصولگراها را دچار چالش كرد كه سياسيون نام آن را ساكتين فتنه گذاشتند. اين افراد كه نتوانستند رفتارشان را بهروز كنند و خودشان را در خطر حذف از صحنه سياسي ديدند به اين جمعبندي رسيدند كه ظرفيت از دست رفته در دل اصولگراها را در جاي ديگر جبران كنند. اين گروه چون قدرت از منظر اقتصادي هم برايشان خيلي حائز اهميت است به راحتي نميتوانستند از عرصه قدرت حذف شوند به همين خاطر اول اظهار ميكردند كه نميشود با يك حزب يا يك گروه كشور را اداره كرد و زماني كه از قدرت كنار گذاشته شدند در زماني كه راست سنتي يا اصلاحطلبان به صورت مجزا قدرت را در دست داشتند ما اين حرفها را نميشنيديم. اينها سعي داشتند مجوزي براي خودشان صادر كنند كه كمكم با جريان اصلاحات وارد مذاكره و ائتلاف شوند. هر جرياني كه خودش را از قدرت دور ميبيند سعي دارد دست به يارگيري جديد بزند براي به دست آوردن قدرت يا باقي ماندن در آن. شبيه همين موضوع را در بدنه كنوني دولت شاهد هستيم. مثلاً مخالفان جدي جاسبي امروز دستبرادري به او ميدهند. اينها مثل كمپانيهاي اقتصادي هستند كه در حال ورشكستگي هستند و سعي دارند با هم ادغام شوند تا از اضمحلال جلوگيري كنند.
دیدگاهها