- کد خبر: 4311
- بازدید: 1,243
- 1391/09/12 - 10:03:59
مرسی، اردوغان و فوتبال ما!
هنگامی که اردوغان با شعارهای اسلامگرایانه خود در میدان سیاسی ترکیه ظهور کرد، فریاد شادی مستقبلین ایرانی نیز برخاست؛ دقیقا مانند روزی که دنیزلی ترک، از پلههای فرودگاه وارد ایران شد تا راهبری تیم محبوب تهرانی را به عهده بگیرد؛ هرچند این دو رویداد در دو دنیای ناهمگون رخ دادهاند، در استقبال سخاوتمندانه اما شتابزده ایرانی شبیه بودند!
بنابراین، بسیار طول نکشید که دنیزلی محبوب، به چهرهای منفور تبدیل شد و سلطانها و لیدرهای ایرانی ـ که روزی او را بر شانههای خود به تهران آوردند ـ به باد ناسزایش گرفتند و او را سبب همه بدبختیهای نه تنها باشگاهشان که فوتبال ایران برشمردند و کاری کردند که دنیزلی بار سفر بربست و رفت و پیام خداحافظیاش را هم از راه دور فرستاد!
همین رویداد البته درباره اردوغان هم رخ داد؛ آن گونه که میان تعریف و تمجید بیشمار از مواضع اسلام طلبانه او و حزبش تا نشان دادن صحنههای شراب نوشیدنش با سران غربی و خائن نامیدن اردوغان اسلامطلب، چندان فاصلهای نبود که کسی این دو سر رفتار ایرانی را فراموش کنند.
جامعهشناسی ایرانیان، نشان میدهد این قوم فرهنگی و باسابقه دنیا، یک ویژگی عجیب دارند؛ مردمانیاند بسیار خوش استقبال و بسیار بد بدرقه؛ با همه وجود خود را وارد عرصه تمجید و تبلیغ و تحویل گرفتن کسی و گروهی میکنند و بعد با سرعتی عجیب و غریب، او را آنچنان بدرقه میکنند و به تاریخ میسپارند که گویی نه خانی آمده و نه خانی رفته است!
شاید در عرصهای چون فوتبال، چنین رفتاری، توجیهپذیر باشد، ولی در میدان دیپلماسی نباید و نشاید که چنین کرد. توجه به سوابق، زمینه فکری و همه آن حواشی که در آیندۀ کارکرد یک فرد یا گروه را میسازد، میتواند از افتادن دستگاه و تفکّر دیپلماسی به دام ساده اندیشی و احساسات جلوگیری کند.
شاید اگر با اردوغان و همفکران او مدبّرانهتر برخورد میکردیم و کارشناسان امر را مجال میدادیم تا این پدیده سیاست امروز را تحلیل کنند و بعد رسمی مشخص برای برخورد با او و گروهش تعریف کنند، اینچنین نمیشد که با انتخابش، گوش زمین و زمان را از اسلامی شدن ترکیه و ضدّصهیونیست شدن سران آن پر کنیم و امروز که عناد او با ایران و جبهه مقاومت اسلامی را میبینیم، مجبور نباشیم از آن گفتههای سفت و سخت خود عقب بنشینیم و بپذیریم اشتباه کردهایم!
البته که امکان خطا در عرصه دیپلماتیک هست؛ اما آیا امکان تجربه هم نیست؟
این روزها فرصت «تجربه» در عرصه دیپلماسی پیش آمده و آن موضوعی به نام «مرسی» است. به جرأت میتوان گفت، «مرسی» آمده است تا بار دیگر دستگاه دیپلماسی ما را بیازماید.
هرچند گذشت زمان به روشن شدن ماهیّت مرسی و همعهدان او کمک بسیاری کرده، آنچه باز به نظر نمیرسد، درس گرفتن ما از گذشته نه چندان دور است.
بر خلاف آنچه پررنگ در کشور تبلیغ میشود، محمد مرسی نه تنها تفکراتی نزدیک به ایران ندارد که گاه آنچه او میگوید، از دهان احمد شفیق (نامزد به اصطلاح نزدیک به مبارک) هم بیرون نیامد!
«محمد مرسی» روزهای اول انتخاب خود در پاسخ خبرنگاری که درباره ایران پرسیده بود گفت: «من دیدار با کاردار ایران در مصر را نپذیرفتهام؛ البته دستکم تا هنگامی که موضع آنها درباره سوریه مشخص شود، ولی درباره اظهارات شما تأکید میکنم که امنیت و ثبات منطقه عربی، نیازمند وجود روابط مثبت میان مصر و منطقه (کشورهای عربی) است، زیرا هیچ کدام از دو طرف بینیاز از یکدیگر نیستند؛ رهبری طرح سنّی بین الازهر و عربستان و بالهای آنها در کشورهای عربی باقی میماند، البته بدون ورود به جزییات درباره طرح دیگر که در مقابل آن است. روابط ما با کشورهای منطقه (عربی) ابدی، قوی و راهبردی و برای بقاست».
سپس تأکید میکند: «ما به حق ملت فلسطین برای مقاومت در برابر اسرائیل اشغالگر احترام میگذاریم و آن را بد نمیدانیم، ولی در مقابل هیچ گاه در صف هیچ یک از قدرتهایی که کشورهای دوست در منطقه خلیجفارس را تهدید میکنند، قرار نمیگیریم».
همچنین درباره موضوع کاملا اسلامی فلسطین و نحوه تعامل با رژیم صهیونیستی به ادامه روابط و حتی احترام به پیمان کمپ دیوید تأکید کرد: «ما به توافقنامههای رسمی مصر تا هنگامی که آنها به سود ملت مصر باشند، احترام میگذاریم. ملت مصر در تعیین سرنوشت «آشتی» صاحبنظرند. در نتیجه خود ملت درباره آن تصمیمگیری میکند؛ توافقنامهها به این منظور ایجاد شده که دو طرف به آن پایبند باشند و نه یک طرف، اما درباره گاز مصر، منافع مردم این کشور در اولویت است».
همه این گفتهها را بیفزایید به جهتگیریهای وی پس از انتخاب که مواضع روشنتری از او را به نمایش میگذارد: از سفر وی به عربستان و دستبوسی پادشاه این حکومت و پیام تشکرش برای رژیم صهیونیستی و آرزوی «زندگی همراه با صلح و آرامش برای اسرائیلیها» تا موضعگیری صریح او در اجلاس سران عضو جنبش عدم تعهد در تهران و نامه اخیر او به رئیس جمهور رژیم صهیونیستی و آرزوی سعادت و فراوانی و برکت برای رژیم غاصب قدس شریف به عنوان یک «کشور».
این یک روی سکّه تحولات مصر است. توجه به موضعگیریهای حزب حامی «مرسی» نیز خالی از «لطف» نیست. تنها یک نگاه به پایگاه رسمی «اخوان المسلمین مصر» و نوع جبههگیری آنها در قبال حکومت دینی ـ که رسما آن را مخالف اسلام میداند ـ و مواضع رسمی این گروه در برابر رخدادهای سوریه [سوریه! صبر کن که پیروزی به همراه صبر است!]و انبوه پلاکاردهای در دست هواداران این گروه در انتخابات ریاست جمهوری که مرسی را «اردوغان مصر» میدانند و مینامند و سرانجام مصاحبههای رسمی آقای مرسی، همه و همه دلیل بر آن است که از تندروی احساساتی در عرصه دیپلماتیک و تحولات مصر، (به ویژه اکنون که فضای سیاسی این کشور روشنتر شده است) بپرهیزیم.
این نوشته بر آن نیست که میان کاندیداهای پیشین ریاست جمهوری مصر قضاوت کند و یا شفیق را به مرسی ترجیح دهد و یا بالعکس و یا حتی به دنبال آن نیست که همانند برخی تفکرات توصیه کند تا درهای دیپلماسی را به روی دنیا ببندیم و از ترس درافتادن به دام اشتباه ارتباطات را حذف کنیم.
این نوشته تنها یک سخن روشن دارد و آن این که: شتاب نکنیم، بیتوجه به سوابق ذهنی و کاری و وابستگیهای حزبی و گروهی کسی، دستگاه دیپلماسی را با همه ظرفیت پشت آن نیاوریم و جایی بگذاریم که اگر رییس جمهور آینده مصر، چهرهای اسلامی که اسلام ناب محمدی (ص) و اسلامی که امام خمینی (س) مبیّن آن است، نه الازهر و مفتیهای سعودی از آب درنیامد و او هم اردوغانی دیگر شد که در کنفرانسی فحش به اسرائیل دهد، ولی در عمل، سلاح به دست گیرد برای تخریب سنگرهای مقاومت در برابر این رژیم، مجبور نشویم دستگاه دیپلماسی و رسانهای را برای روشنگری افکار عمومی از کارکرد ضدّ اسلامی او بسیج کنیم.
و پایان سخن آن که کاش یک بار با اندیشه و بیهیچ عجله و احساسی در عرصه جهانی به استقبال رویدادهای آتی برویم و عرصه دیپلماسی را از عرصه فوتبال جدا کنیم!
یادآوری:
نگارنده پیش از این در اینکه انقلاب مصر، ادامه انقلاب اسلامی ایران و دارای شباهتهای ماهوی با آن بود، گفته و نوشته؛ اما چه بسیار در تاریخ دیدهایم که انقلابی و خیزشی به دلیل بیتوجهی بانیان آن به نگهداری از دستاوردهای خود و سرانجام نفوذ تفکرات انحرافی و استکباری در رهبری انقلاب منحرف شده و به دست نااهلان افتاده است!
به نظر نگارنده، همچنان که مردم تحت ستم کشورهای اسلامی از «انقلاب اسلامی ایران» درسهای بسیار گرفتهاند، دنیای استکبار نیز از این پدیده بینظیر دنیای امروز مشقهایی آموخته است؛ بنابراین، باید دید در «مصر» کدام یک از این دو جبهه به آموختههای خود بهتر رفتار میکند.
دیدگاهها