- کد خبر: 44749
- بازدید: 823
- 1402/11/16 - 21:07:41
نقش امام کاظم (ع) در گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی
عصر امام موسیکاظم (ع) از دید فرهنگی زمان ظهور و بروز مکتبها و انحرافات فکری و عقیدتی در جامعه و عصر برخورد اندیشه در جامعه اسلامی است. مکاتب گوناگون و فلسفههای مختلف فرصتی برای بروز و ظهور یافتند که آثاری مثبت و منفی به همراه داشتند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «سبلان ما»، کتب تاریخی و حدیث، برخوردهای متعدد خلفای عباسی با موسی بن جعفر (ع) را نقل کردهاند که عمدهترین آنها برخوردهای هارون است. درعینحال باید توجه داشت که امامان شیعه همگی بر لزوم رعایت تقیه پافشاری کرده و میکوشیدند تا تشکلّ شیعه و رهبری آنها را به طور پنهانی اداره نمایند. طبعاً این وضعیت سبب میشد تا تاریخ نتواند از حرکات سیاسی آنها ارزشیابی دقیقی به عمل آورد. بااینحال، شاهد این تلاشهای زیاد، همان استوار ماندن شیعه است که نمیتوانست چنین تلاشهایی پابرجا بماند. رهبری این حرکت و ظرافتی که در هدایت آن بکار برده شد، عامل مهم استواری شیعه در تاریخ است.
بخش مهمی از روایات تاریخی دربارهی حیات امام کاظم (ع) است، پیرامون سختگیریهای هارون نسبت به آن حضرت است. این روایات را در سه قسمت بیان میکنیم:
1- روایاتی که اشاره به برخورد بین امام و هارون دارد.
2- روایاتی که حوادث مربوط به دستگیری و زندانی شدن آن حضرت را بیان کرده است.
3- روایات مربوط به شهادت آن حضرت.
بخش نخست:
برخی از این روایات نشان میدهد که هارون در اوایل کار نسبت به امام سختگیری نشان نمیداد، ولی بهمرورزمان و بنا به دلایلی بهتدریج حضرت را تحتفشار بیشتر و بیشتر قرارداد.
در روایتی عیاشی و شیخ مفید آن را نقل کردهاند آمده:
«کان ممّا قالَ هارونُ لأبی...»
موقعی که موسی بن جعفر (ع) را پیش هارون آوردند، قسمتی از سخنانی که به آن حضرت گفت چنین بود: «این دنیا چیست و برای چه کسانی است؟ فرمود: آن برای شیعیان ما مایهی آرامش خاطر برای دیگران مایهی آزمایش است. هارون گفت: پس چرا صاحب آن، آن را در اختیار خود نمیگیرد؟ جواب داد: درحالیکه آباد بود از او گرفته شده و وقتی آباد شد صاحب آن، آن را در اختیار خود میگیرد. گفت: شیعیان شما کجایند؟ امام در جواب این آیه را قرائت کرد»:کنار اهل کتاب و مشرکین از کفر خود دستبردار نبودند تا آن که برایشان دلیلی روشن از جانب خود آمد
هارون گفت: پس بدین ترتیب ما کافریم؟ فرمود: نه ولی همچنان که خدا فرموده: «آیا نمیبینید کسانی را که نعمت خدا را تغییر داده و کفر را پیشهی خود ساختند، چگونه مردم خود را به هلاکت انداختند.»
در این موقع هارون به خشم آمد و نسبت به آن حضرت با تندی رفتار کرد.
بخش دوم:
دربارهی زندانی شدن امام، اخبار متعدد مختلفی نقل شده است. آنچه از مجموع این روایات استفاده میشود، این است که امام کاظم (ع) دوبار به دست هارون به زندان افتاده است که مرتبه دوم آن از سال 179 تا 183 یعنی به مدت چهار سال به طور انجامیده و به شهادت آن حضرت منجر شده است. دربارهی مرتبه نخست زندان مدت قید نشده است دربارهی دلیل زندانی شدن امام در این دو بار که هر دو به دست هارون بوده نقلهایی است که حاکی از آزادی امام از زندان اول هارون که آن را بسیاری از رُوات اخبار نقل کردهاند.
زندانیشدن امام پس از آن، نشان میدهد که این، یک حرکت سیاسی بر ضد هارون تلقی شده است. این قبیل برخوردهای امام کاظم (ع) خطراتی را برای هارون در برداشت.
بخش سوم:
توقیف و زندانیشدن امام دلایل فراوانی داشت. از جمله این که شیعیان موظف بودند مطالب مربوط به امام و رهبری را که به آنها گفته میشد، مخفی نگاهداشته و اسرار رهبری را افشا نکنند، طبیعی است آنگاه که مطالبی دربارهی امام موسی بن جعفر (ع) و معترض الطاعه بودن آن حضرت درجایی مطرح میشد، مشکلاتی را برای مردم و نیز برای افراد مطرحکننده در پی داشت.
رعایت این تقیه در میان شیعیان سبب میشد تا دشمن تصور کند شیعیان کمترین اقدام سیاسی بر ضد آنها نخواهند داشت و نهایت آن که امامان خود را تنها بهعنوان امام فکری و معنوی میپذیرفتند. به همین دلیل خلفا به علویان زیدی مذهب که به طور دائم در پی شورش سیاسی بودند توصیه میکردند که همانند عموزادگان خود – یعنی موسی بن جعفر - باشند تا سالم بمانید.
در حقیقت امامان شیعه با وجود اعتقاد به انحصار امامت در خود و اثبات بطلان نظام حاکم، قیام بر نظام حاکم را در آن شرایط روان نمیدیدند، چرا که پیروزی برای آن تصور نمیکردند. این روال پذیرفته شده از میان شیعیان امامی بود. درعینحال، گاهی به سبب افشای همین اعتقاد که امام کاظم (ع) امام مفترض الطاعه است، گرفتاریهایی برای جامعهی شیعه به وجود میآمد.

دلایل سقوط تمدنها درزمان امام کاظم (ع) و خلافت عباسیان
به دلیل محدودیت این تحقیق بهاختصار دربارهی جو سیاسی امام کاظم (ع) اشارهی مختصری میکنیم : در زمان عباسیان کسانی که حامیان دستگاه خلافت بودند نیز صدمات زیادی را بر پیکرده اسلام وارد کردند که این عوامل را نیز میتوان در رکورد و سقوط تمدنها منحصر بدانیم.
1- خلافت فقها :
علما و فقهای درباری برای خاندان پیامبر مصیبت آفریدند. چه بسیار از آنان که به مدح و ستایش آنها پرداخته و آلودگیشان را تطهیر میکردند، چه بسیار از آنان که به تملقگویی از دستگاه خلافت پرداختند و شک آنها را در عدم حقانیت خود از میان بردند.
- برخی از آنان احادیثی را به نفع خلفا ساخته و وارد بازار میکردند.
- برخی دیگر میکوشیدند خلیفه را در هالهای از قداست فروبرند و با تقدیس و تعظیمشان، اعمال فاسد و حتی قتل و خونریزی آنها را تأیید و یا در اماننامهای که به فردی میدادند تشکیک کرده و او را به جنگ خنجر و شمشیر اندازند.
- آنان با دروغبافیهای خود به لاشههای بنی عباس جان دادند.
- اینان عمل ناروایی زمامداران را توجیه و شخصیت کثیف و آلودهی آنها را تطهیر میکردند.
- برخی از روحانی نمایان به نفع خلیفه احکام اسلامی را زیر پاگذارده و فتوای خلاف قرآن میدادند.
آنها چندان به نفع و دستگاه فتوا دادند و چندان به تطهیر زمامداران پرداختند که مردم عوام گمان داشتند تا زمان فرودآمدن مسیح از آسمان بنیعباس و بر روی زمین زمامداری دارند و اگر روزی آنها سقوط کنند خورشید منکشف میشود، باران نمیبارد و گیاهان خشک و بی آب میشوند. (26)
آنها صفتی تراشیدند، برای خلیفه مقام خدائی و پیامبر قائل شدند. گفتند خلقه، ظلالله است و دربارهی همه مظالم آنها حکم به عدالت است و در برابر آنها حق مقاومت و ایستادگی نیست و روش آنها را نمیپذیرفتند.
2- شعرای متحلّق
شعرای مؤثر در ارواح و نفوساند. در جان افراد نفوذ میکنند و بهخاطر ریتم و آهنگی که دارند از ذهنها بیشتر و بهتر از نثرها جایگزین میشوند. چه چاپلوسیها، چه تملقگوییها، چه پردهدریها که از خود بروز دادند. آنها که در مهمانیها و ضیافتهای عمومی، در مجلس عیش و شراب حضور یافته برای دل خلیفه شعری میسرودند.
شاعری هارون را پیامبری پس از پیامبر اسلام معرفی کرد و جایزهای کلان دریافت کرد.
3- نوکران بی دین :
زمامداران عباسی را صاحبمنصبانی بود که دین و شرف خود را بهخاطر طمع دنیا مایه میگذاشتند و خلیفه خدایشان بود. فردی چون حمید بن مخطبه که در خدمت هارون بود که گفته بود، جان، مال و فرزند و دین خود را در راه تو میدهم و هارون از او خواست تا جوانان متدی و خوشسیمای علویان را بیچونوچرا به قتل برساند.
موضع سیاسی امام
- و بهطورکلی باید گفت که موضع سیاسی امام در برابر حاکمان عباسی موضع، تحقیر و بیاعتنایی، بود. با موضعگیری در برابر بنیعباس مشروعیت حکومت آنها را زیر سؤال برد. امام همیشه در حال حرکت و مبارزه بود و سکوت و سکونی در کار او مشاهده نمیشد.
- چه بسیار دعوتهایی که از امام بهعملآمده و از او میخواستند حکومت را پذیرا شود و آنها تلاش کنند قدرت را از دست عباسیان بیرون آورده و به دست او بسپارند و امام به دلایل متعدد دعوتها را نمیپذیرفت.
- او حتی در برابر دعوت علویان را نیز، نفی و انکار را در پیش گرفت زیرا میدانست آنها مرد مبارزه نیستند و وحدت فکری و یکپارچگی در توان و عمل ندارند.
- او حتی در برابر مشورتخواهی برخی از سران قیام به آنها هشدار میداد و تفهیمشان میکرد که اکنون وقت قیام نیست باید به فکر مبارزهی فکری و فرهنگی باشند.
- کار امام مبارزه بود؛ ولی نه مبارزه مسلحانه، بلکه مبارزه منفی که در این مبارزه: نفی همکاری با دستگاه، نفی مشروعیت آنها، توجه دادن مردم به عدم صلاحیت علمی و تقوائی زمامداران، سکوت و خاموشی در برابر سؤالات معرکه ساز خلفا عدم حضور در دربار - بیان احادیثی که حاصل آنها رد و نفی دستگاه بود.
- اما این اندیشه را نیز داشت که باید در دستگاه جباران نمایندگانی داشته باشد تا در مواقع لازم از وجود او و کار و همراهی او برای پیشبرد مقاصد مکتب استفاده کند. همانطور که علی بن یقطین اجازه داد تا در دستگاه هارون باشد و شغل رسمی وزارت را بپذیرد تا در آن موقعیت به استیفای حقوق مسلمین بپردازد.
در آخر، این فصل را مزین میکنیم به حدیثی از امام کاظم دربارهی سیاست:
«به هنگامی که پیشوای جامعهای عادل باشد او را در اجرای عدالت پاداش و تو را نسبت به او وظیفه سپاسگزاری است؛ و زمانی که امام جامعه اهل جور و ستم باشد گناه وبال از آن او تو را وظیفه، مقاومت است»

اوضاع فرهنگی و اجتماعی امام کاظم (ع)
عصر امام از دید فرهنگی زمان ظهور و بروز مکتبها و انحرافات فکری و عقیدتی در جامعه و عصر برخورد اندیشه در جامعه اسلامی است. مکاتب گوناگون و فلسفههای مختلفی فرصتی برای بروز و ظهور یافتند که آثاری مثبت و منفی به همراه داشتند.
در جنبه مثبت باید گفت: علم و فکر و تحقیق توسعهیافته و بسیاری از حقایق در پرده و استتار، علنی و آشکار شدند. مسلمانان با فلسفه یونان و افکار علمای آنها آشنا شده و توانستند به بررسی و مقایسه آنها با خطوط فکری اسلام بپردازند و حتی در سایه مصاحبهها و مناظرهها مبانی فکری خود را به دیگران القا کنند.
در جنبه منفی باید چنین بیان کرد که عامه مردم آگاهی و اطلاع کافی نداشته و برخی از آنان دچار سردرگمی و انحراف شدند و بد نیست متذکر شویم که شخص خلیفه از این انحراف به نفع خود بهرهبرداری بسیار داشت و اقل نادیدهاش این بود که سر مردم به همین بحثها و مناظرهها گرم بود و دیگر اندیشه مقاومت و قیام علیه دستگاه را در سر نمیپروراندند.
یکی از موارد فرهنگی آن زمان پیدایش چندین فرقه فعال بود که در پایان قرن اول و اوایل قرن دوم هجری شکل گرفت.
خوراج، مرجئه، مهمیه و معتزله مهمترین آنها بودند. هریک از اینان در زمینهای خاص، عقایدی داشتند و به ترویج آنها مشغول بودند. آنچه میتوان گفت: این که حکومت اموی با هیچ یک از این گروهها توافقی نداشت و عملاً در خراسان با مهمیه و مرجئه درگیر بود، چنانچه در نواحی دوردست جنوب ایران، مشغول نبردهای سخت با خوارج بود. معتزله نیز جز در مواردی محدود قدرت چندانی نیافتند. در این میان وضعیت شیعه نیز در برابر امویان و مذهب عثمانی ساخته آنها روشن بود.
مردم به پیروی از فرمانروایان خود، به دنبال آئینی بودند که افرادی همچون ابن شهاب زهری و پیش از آن عروة بن زبیر و پیشتر از وی ابوهریره و عمرة بن جندب انتشار میدادند. آنها احساس میکردند که باید مردم را بهوسیله «حدیث» فریب دهند.
یکی از اقدامات امامان شیعه این بود که در مقابل این احادیث و به مضمونی دیگر «اهل حدیث» بایستند، بهطوریکه در موارد لازم تحریفات و جعلیّات را پاسخ داده و همچنین نادرستی برداشتهای عامیانه و ماهرانه آنان را در تفسیر برخی از آیات متشابه و احادیث نشان دهند.
امام کاظم (ع) خود شخصاً وارد بحث میشد و هم اصحاب را تشویق میکرد، تا نظرات اهلبیت را در میان مردم منتشر کنند. هشام بن حکم از قویترین اصحاب امام صادق و امام کاظم برای انتقال دیدگاههای اهلبیت به مخالفان بود.
افزون بر این امام کاظم (ع) اصحابی را که قدرت بحث و جدل داشتند تشویق میکرد تا با مخالفان به بحث بپردازند و عقاید کلامی شیعه را در دست بود بیان کنند.
این تلاشها از سوی امامان شیعه و اصحاب آنان، با وجود همه محدودیتها سبب شد تا عقاید اهلبیت (ع) بنیاد فکری شیعه را تشکیل داده و اسلام درست و بهدوراز تحریف، از طریق اهلبیت باقی بماند.
الف) امام کاظم (ع) و تقیه:
یکی از مسائل فرهنگی – اجتماعی عصر امام کاظم (ع) مسئله تقیه بود که در فصل قبل بهاختصار در مورد آن توضیح داده شد.
دامنه تقیه امام وسیع بود او دررابطهبا حفظ مال، جان، عقیده، خط فکری و سیاسی شیعیان را به تقیه وامیداشت و هم او برای جلوگیری از ترویج باطل تقیم میکرد و از این طریق به توسعه خدا و تثبیت موقعیت مکتب خویش میپرداخت.
نمونه آن را در انتخاب جانشین و حفظ آن، نمونه دیگر را در قبول هدایای هارون، دستور به علی بن یقطین در مورد وضوگرفتن به طریقه اهلسنت بود که سبب حفظ او بهعنوان نماینده امام و کارگزار او در دستگاه هارون بود که خود هارون از آن آگاه بود.
به نظر گروهی از مردم عامه یا افرادی مثل شیعیان زیدی تندرو که باورشان این بود که امامی که قیام مسلحانه نداشته باشد امام نیست و به همین بهانه از تسلیم در برابر امام باقر (ع) امام صادق (ع) امام کاظم (ع) سرباز زدند. آنها نمیدانستند که امام با این تقیه بهگونهای رفتار کرد که بنیعباس را متزلزل کرد و این بزرگترین گام در جهت حفظ شعائر اسلام و فرهنگ و تمدن اسلام بود.
ب) سیره معنوی امام
امام را زین المجتهدین مینامیدند؛ یعنی مایه زینت عبادت کاران و تلاشگران راه خدا و او الحق در خور این نام و لقب بود. با قرآن و دعا انس داشت و مایه افتخار رهروان شب و قاریان قرآن بود. شب زنده داران به این دلخوش داشتند که هم آوا و همنوایی دارند و درست درهماند که خود در رازونیاز با خدای خود بودند امام آنها نیز باخدا در رازونیاز است.
امام اسوه صلابت قرآنی داشت، درس مقاومت و پایداری را از محضر قرآن فراگرفته و هم آن پایداری را در راه حفظ قرآن به کار برده است. بخشی از ترس و وحشت حضم از امام این بود که او را فردی قرآنی و تابع قرآن میشناختند میدانستند او از کسانی است که هدف را الله قرار داده و در راه آن با استقامت و صلابت به پیش میرود.
امام صوت و آوائی خوش در قرآن داشت. در حین قرائت در عالمی دیگر بود، چنان تلاوت قران میکرد که گوئی، آن ندا و آواز از سراسر وجودش و از همه سلولهایش بیرون میزد.
چنین قرائتی بود که دیگران را تحت جنبه و تأثیر خود قرار میداد، آنچنان که در مواردی بسیار مستمعان قرآن او از حرکت باز میماندند و بیاختیار بر در سرای او، یا در گوشه مسجد (فاصلهای اندک با او نشسته و یا ایستاده و به آوای تلاوت او گوش ندا میدادند)
ج)اثربخشی امام:
او در زندان هارون روزهدار و در حالت عبادت و تهجدّ بود و این مسئلهای بود که زندانبانهای او و حتی خود هارون نیز آن را دیده و پنهانی به تماشای عبادت او ایستاده بودند. دیدار مکرر این وضع، فضل بن ربیع را وجداناً متأثر کرد تاحدیکه به تعظیم او پرداخت و برای او وسعتی ایجاد کرد و به هنگامی که هارون خبر آن را شنید دستور قتل امام را صادر کرد. فضل از آن سرپیچی کرده و حتی بهخاطر آن تازیانه خورد. او را به زندان سندی بن شاهک منتقل کردند و اما در آن جا نیز اثر معنوی خود را گذاشت و خاندان سندی تحتتأثیر او قرار گرفته و بعدها از تشیع سر درآوردند.
یکی از القاب معروف امام کاظم است و تاریخ او را در کظم غیظ فردی بینظیر معرفی میکند و میگوید: او را به دلیل حلم و بردباری در برابر دشمنان و فروخوردن خشم و غیظ لقب کاظم دادهاند.

نقش خانواده در تربیت و اعتلای فرهنگ اسلامی
در مورد خانواده امام موسی کاظم (ع) باید بیان کنیم که امام را عائلهای سنگین بود. در بین امامان ما تنها اوست که فرزندانی متعدد و بسیار داشت که برخی عده آن را تا 37 نفر نوشتهاند؛ و طبیعی است که اداره این عائله سنگین با چه دشوارهائی همراه است. اما اسناد اسلامی ما حکایت از آن دارند که او برای خانواده و فرزندان وقت گذاری میکرد، به تربیت صحیح آنها عنایت داشت. نسبت به همسر و فرزندان مهربان بود.
فرزندان خود را دور خود جمع میکرد. با آنها سخن میگفت، بازی میکرد و موجبات رشد و نشاط آنها را فراهم میآورد.
امامان ما زندگی ایدهآل و متعادلی را میگذراندند و نشان میدادند که در موارد پیروزی یا شکست و در خوشبختی و بدبختی چه باید کرد و چگونه باید موضع گرفت و یا در وصول به اهداف زندگی چگونه باید بهپیش رفت و به چه صورتی باید اقدام کرد.
آری، زندگی آنها ملاک و میزان بود و سرووضع آنها وجه مقایسه خوبی بود برای شناخت حق و باطل، راهورسم درست و نادرست. مردم از دیدن راه و روش آنها میتوانستند دریابند مجری برنامه حق کیست و زمامدار باطل چه فردی است.
گزیدهای از معارف حضرت در زمینه تربیت و هدایت:
اینها معارف تربیتی اصول کلی رفتار و اخلاق و عبادت و تفکر است که از پیشوای مسلمانان و راهنمای انسانها و جهانیان امام زندانی و شهید موسی بن جعفر (ع) برمیگیریم.
«لَیسَ حُسن الجَوار کفَّ الاذَی و لکنَ حُسنَ الجَوار الصَّبر عَلَی الاَذی»
«همسایه خوببودن اذیتنکردن نیست؛ بلکه تحمل اذیت همسایه است»
«لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِبُ نَفسَه فی کُلِّ یَوم – فَاِن عَمِلَ حَسَناً اِستَزادَ مِنهُ و ان عَمِلَ یَسّئاً استَغفَر اللهَ مِنهُ و تابَ»
«از ما نیست کسی که حساب هر روز خود را نکشد، اگر کار خوبی انجام داده بر مقدار و دامنهاش بیفزاید؛ و اگر کار بد و ناروائی مرتکب شده از خدای آمرزش خواهد و به درگاهش توبه کند»

مهمترین شاگردان امام موسی کاظم (ع)
با همه محدودیتهایی که برای امام بود، او موفق به تربیت صدها شاگرد زبده و آگاه و متخصص در علوم اسلامی شد. شیخ طوسی عده شاگردان او را تا چهارهزار نفر هم نوشته است.
شاگردان امام هم مانند شاگردان پدرش در رشتههایی خاص تخصص داشتند اگرچه همه آنها در فقه و حدیث اطلاعات کافی داشتند. اغلب آنها دریائی از دانش و معارف بودند و خودسرپرستی گروههایی از دیگر شاگردان را برعهده داشتند.
الف هشام بن حکم:
از شاگردان امام هشام بن حکم است که در جوانی شاگرد امام صادق (ع) و بعد هم در محضر امام کاظم (ع) بود و در آن جوّ و فشار سیلی خدمات ارزندهای به اسلام کرد.
هشام در سال 113 ه. ق در کوفه متولد شد. او از متکلمین و مفسرین قرن دوم هجری به شمار میآید. علمای علم رجال او را به عنوان موالی معرفی کرده و میگویند از نژاد عرب نبوده است. (37)
ابن ندیم نیز میگوید «هشام، غلام آزاد شده بنی شیبان است»
شیخ طوسی در فهرست خود میگوید: «هشام بن حکم از خواص سید و مولای ما، امام کاظم (ع) بوده است و در اصولدین با مخالفان بسیار به بحث و گفتگو نشسته است.»
ب علی بن یقطین:
از دیگر شاگردان امام، علی بن یقطین است، علی در سال 124 ه. ق در کوفه دیده به جهان گشود. او از خاندانهای اصیل ایرانی است که پدرش یقطین از اهواز به کوفه مهاجرت کرد. علی در کوفه رشد و نمو پیدا کرده و به ابزار فروشی مشغول شد.
امام کاظم (ع) همواره مراقب علی بن یقطین بود داد او را ارشاد و پشتیبانی میکرد و بلاها و خطرات را از وی دفع مینمود.
وی از شیعیان خالص امام کاظم بوده و برای آن حضرت بسیار محترم بود. امام حتی در خلوت او را دعا میکردند بهگونهای که امام فرمودند: «در موقف» در روی کوه صفا جز علی بن یقطین کسی دیگری در ذهن و نظرم نبود و از فکرم خارج نمیشد تا از آنجا کوچ کردم. (41)
امام شاگردان زیادی داشتند از جمله یونس بن عبدالرحمن، ابوالصلت، اسمعیل بن مهران، علی بن مهزیار و غیره بودند.
شاگردان، درس و بحث و سخن امام را از منبع وحی و الهام میدانستند و گرسنگی درونی را با غذای علم و حلم او رفع میکردند. بعضی از اینان با همه علم و فضل با دستگاه طاغوت به ستیزه برمیخاستند و تا مرز جان و پیش رفته و از اسلام دفاع میکردند و یا جان خود را کف دست گرفته و در دستگاه حکومت با تقیه به فعالیت میپرداختند.
شاگردان امام بزرگترین عامل در پیشرفت تمدن و فرهنگ اسلامی بودند. آنها باتربیت گرفتن از محضر بزرگ استاد و امام خود امام کاظم (ع) توانستند جرقههای بزرگ فرهنگی را در جامعهای که دچار خفتان شدیدی بود روشن کنند که تا سالهای بعد این آثار باقی ماند و زمینه تحول و پیدایش تمدن و فرهنگ اسلامی اگرچه در دوران امام کاظم ضعیف ولی در دورههای ائمه دیگر فراهم شد.

نتیجهگیری
دوران امام موسی کاظم (ع) به دلیل اینکه همزمان با دوران خلافت بنیعباس بود در خفقان شدیدی به سر میبرد. حضرت در راه تداوم خط خلافت و امامت رسول الهی مکتب ویژهای داشت، مکتبی که در آن مقاومت است، مبارزه منفی است، سکوت برتر از فریاد است، خاموشی فریاد آفرین است، و ایستادن در برابر ظلم است، سینه سپر کردن برایخداست، (قد نَصَبَ نَفسَهُ لِللّه)، حضرت در واقع در یک جمله قهرمان مبارزه با ظلم و ستم بنیعباس است، و در برابر حکومتهای جور آنان چون کوهی استوار کظم غیظ میکند و با مقاومتهای خود دلِ هارون را لرزاند. امام با خط فکری و عملکردهای سیاسی و فرهنگی – اجتماعی خود و تربیت شاگردان وارسته توانست آن علوم باقری و صادقی (ع) را در راه تکامل و حفظ ارزشهای اسلام بکار ببندد و تعالیم اسلامی را هر چند محدود در راه فرهنگ و تمدن اسلامی اگرچه گاهی رو به افول و گاهی رو به صعود بود جهت بخشیدند.
منبع: تبیان، بلاغ، راسخون
انتهای خبر/ ج
دیدگاهها