- کد خبر: 44892
- بازدید: 2,026
- 1402/11/30 - 20:12:38
در فرهنگ فولکلور مردم اردبیل
«کورد اوغلی»؛ روزی که زمین نفسش را باز مییابد
نام افسانهای آذربایجانی است که سینه به سینه از مردمان آن دیار و عاشیقها روایت شده است، بنابراین نویسنده خاصی ندارد و به همه مردم تعلق دارد.
به گزارش خبرنگار اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «سبلان ما»، زمستان سرد و پر از سوزوگداز در فرهنگ مردم آذربایجان خاطرهانگیز و دلانگیز و پر از افسانههای کهن است؛ قصههای دلنشینی که تا چندی قبل سینهبهسینه پای کرسیهای زمستانی با شور و علاقه خاصی دنبال میشد؛ یکی از این قصهها، افسانهای است که میگوید در روز آخر بهمنماه مردی به اسم کورد اوغلی از روستایشان خارج شده و در راه برگشت به خانه گرفتار برف و کولاک میشود و اما بر خلاف انتظار او را زنده میابند و وقتی علت را از او جویا میشوند میگوید: تا نزدیکیهای صبح هوا بسیار سرد و طاقتفرسا بود طوری که به حال مرگ افتاده بودم؛ اما یکدفعه احساس کردم حرارتی از زمین به بدنم میرسد و انگار نفس گرمی در حال دمیدن است. بااحساس این حرارت دیگر حال بهتری پیدا کردم
برایناساس است که روز اول اسفند را اردبیل و در برخی مناطق آذربایجان کورد اوغلی مینامند.
درباره کورد اوغلی روایتهایی با جزئیات متفاوت اما مشترک وجود دارد؛ اهالی ارشق مشگین شهر میگویند؛ کورد اوغلی که به تصور اینکه چله کوچک تمام شده و هوا دیگر سرد نخواهد بود به شکارمی رود؛ اما در راه بازگشت به خانه در آخرین روز از چله کوچک در برف و کولاک گرفتار میشود و راه را گم میکند، برف آنقدر میبارد که روی کورد اوغلی را میپوشاند پدر و مادر کورد اوغلی که از نیامدنش نگران میشوند و به جستجوی او میروند؛ اما آن شب او را نمییابند.
پدر کورد اوغلی به مادرش میگوید: اگر پسرمان تا ساعت ۱۲ امشب زنده بماند، زنده او را خواهیم یافت و از این زمان به بعد زمین نفسش را بازمییابد. یئره نفس گلیب
بر اساس این روایت، گروهی که به جستجوی کورد اوغلی رفتهاند در اولین روز اسفند همهجا را میگردند تا اینکه سوراخی در بین برفهای انباشته توجهشان را جلب میکند و بهطرف سوراخی میروند که بخار از آنها بلند میشود و برفها را که بر میدارند کورد اوغلی را زنده مییابند.
داستان کورد اوغلی به این صورت هم نقل شده است که " کورد اوغلی احمد " فرزند یکی از خوانین منطقه که با پایانیافتن" کیچیک چیله "، و به گمان اینکه دیگر زمستان توان خود را ازدستداده و به سردی و سختی روزهای گذشته نیست، وسایل شکار را برداشته، و راهی شکارگاه میشود. ولی هنگام برگشتن از شکار، وضعیت هوا دگرگون شده و برف سنگینی منطقه را فرامیگیرد و " کورد اوغلی احمد " راه را گمکرده و بعد از ساعتها تلاش و نیافتن راه برگشت، ازحالرفته و در زیر خروارها برف، مدفون میگردد. از آن طرف پدر " کورد اوغلی " که از نیامدن او نگران شده، به همراه سواران خود، به جستجوی " کورد اوغلی " راهی صحرا میشود و به دنبال او شکارگاه را در مینوردند، ولی هر چه میگردند او را نمییابند و ناامید قصد برگشت میکنند که یکی از سواران خان، چشمش به ستونی از بخار میافتد که از نقطهای در وسط دشت به هوا بلند میشود، لذا مژدگانی به خان میبرد که احمد زنده است.
بدین ترتیب " کورد اوغلی " را از زیر برف و درحالیکه هنوز زنده بوده، بیرون میآورند، و از زبان او میشنوند که زمین گرم شده و علت زندهماندن او هم گرمایی بوده که از زمین متصاعد میشده است.
بنابراین افسانه، مردم آذربایجان، روز اول اسفندماه را روز نفسکشیدن زمین و گرمشدن آن دانسته و اصطلاحاً" میگویند که یئره نفس گلیب . (زمین نفس میکشد) .
اول اسفند - کورد اوغلی (یئره نفس گلن گون)
طبق منابع تاریخی تاریخ و فرهنگ نمین (فر
طبق منابع تاریخی تاریخ و فرهنگ نمین (فرح بخش ستودی و مصاحبه با کهن سالان روستادر میان اهالی متمدن روستای نیارق و روستاهای همجوار از پیشینیان روایت است که میگویند: در اول اسفند ماه زمین نفس گرم خود را باز یافته و یخ و برف کم کم به حال ذوب در میآید. اگر از این به بعد برفی هم ببارد دوام چندانی نمییابد، داستانها و افسانههای گوناگونی درباره این روز از گذشتهها به یادگار مانده که در این مجال کوتاه به یکی از این روایتها اشاره میشود.
کورداوغلی جوانی دلاور و پهلوان ایل و شکارچی ماهری بوده که همه او را دوست میداشتند. وی روز آخر بهمن تفنگ بدست گرفته و به شکار میرود. کورداوغلی به جهت بارش برف سنگین راه گم کرده و به صخره ای پناه میبرد. پدر و مادر وی با مشاهده شدت کولاک و نرسیدن فرزندشان نگران شده و دست به دعا میبرند.
پدر کورداوغلی که مرد جهاندیده ای بود به همسرش میگوید که" به سراغ خمره روغن برود و ببیند روغن به حالت مایع در آمده یا نه"مادر کورد اوغلی تا نزدیکیهای صبح منتظر میماند تا اینکه خبر میآورد که روغن در حال آب شدن است. مرد در این حال میگوید پس اگر فرزندمان تا این ساعت زنده باشد دیگر خطری او را تهدید نمیکند.
صبح اهالی روستا از گم شدن کورد اوغلی مطلع شده و در کوه و دشت به جستجوی او میپردازند پس از ساعتها جستجو تفنگش را میبینند که قسمتی از لوله اش از میان برف دیده میشود. با این نشانه او را پیدا کرده و به ده میآورند.
پیران و اقوام از کورداوغلی راز زنده ماندنش را میپرسند او در جواب میگوید: تا نزدیکیهای صبح هوا بسیار سرد و طاقت فرسا بود طوری که به حال مرگ افتاده بودم اما یک دفعه احساس کردم حرارتی از زمین به بدنم میرسد و انگار نفس گرمی در حال دمیدن است. با احساس این حرارت دیگر حال بهتری پیدا کردم و شما هم که رسیدید از مرگ حتمی نجات یافتم.
بر این اساس روز اول اسفند را در این منطقه و در برخی مناطق آذربایجان کوردادغلی مینامند.
زمستان را میتوان از جمله فصلهایی دانست که در میان مردمان آذربایجان دارای فرهنگی غنی بوده و هر چه در طول زمان به عقب برگردیم، آثار این فولکلور (فرهنگ در زبان تورکی) بیشتر نمایان خواهد شد. قصههایی که برگرفته از که با عبور از شب یلدا (چیلله گئجسی) یا همان شب چله آغاز میشود و در مناطق ما به سه قسمت تقسیم میشود: بویوک چیلله (چله بزرگ) که شامل چهل روز اول زمستان، کیچیک چیلله (چله کوچک) بیست روز آخر بهمن و بایرام آیی (ماه عید) که ماه اسفند را شامل میشود.
دیدگاهها