سبلان ما

پایگاه خبری تحلیلی

سبلان ما

شنبه 1 شهریور 1404
  • کد خبر: 44895
  • بازدید: 4,241
  • 1402/12/01 - 07:40:53

روزی که زمین نفس گرمش را باز می‌یابد؛

«کورد اوغلی»؛ روایتی از ادبیات شفاهی آذربایجان

«کورد اوغلی»، افسانه‌ای آذربایجانی است که سینه به سینه روایت شده است، این قصه نویسنده خاصی ندارد و به همه مردم تعلق دارد.

به گزارش خبرنگار اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی  «سبلان ما»،  زمستان سرد و پر از سوزوگداز در فرهنگ مردم آذربایجان خاطره‌انگیز و دل‌انگیز و پر از افسانه‌های کهن است؛ قصه‌های دلنشینی که تا چندی قبل سینه‌به‌سینه پای کرسی‌های زمستانی با شور و علاقه خاصی دنبال می‌شد؛ یکی از این قصه‌ها، افسانه‌ای است که می‌گوید در روز آخر بهمن‌ماه مردی به اسم «کورد اوغلی» از روستایشان خارج شده و در راه برگشت به خانه گرفتار برف و کولاک می‌شود و اما برخلاف انتظار او را زنده می‌یابند و وقتی علت را از او جویا می‌شوند، می‌گوید: تا نزدیکی‌های صبح هوا بسیار سرد و طاقت‌فرسا بود طوری که به حال مرگ افتاده بودم؛ اما یک‌دفعه احساس کردم حرارتی از زمین به بدنم می‌رسد و انگار نفس گرمی در حال دمیدن است. بااحساس این حرارت دیگر حال بهتری پیدا کردم.

براین‌اساس است که روز اول اسفند را در اردبیل و در برخی مناطق آذربایجان «کورد اوغلی» می‌نامند.

روایتی از «کورد اوغلی» از زبان مردم ارشق 

درباره «کورد اوغلی» روایت‌هایی با جزئیات متفاوت اما مشترک وجود دارد؛ اهالی ارشق مشگین‌شهر می‌گویند؛ «کورد اوغلی» که به تصور اینکه چله کوچک تمام شده و هوا دیگر سرد نخواهد بود به شکار می‌رود، اما او در راه بازگشت به خانه در آخرین روز از چله کوچک در برف و کولاک گرفتار می‌شود و راه را گم می‌کند، برف آن‌قدر می‌بارد که روی «کورد اوغلی» را می‌پوشاند؛ پدر و مادر «کورد اوغلی» که از نیامدنش نگران هستند به جستجوی او می‌روند؛ اما آن شب او را نمی‌یابند. 
پدر «کورد اوغلی» به مادرش می‌گوید: اگر پسرمان تا ساعت ۱۲ امشب زنده بماند، زنده او را خواهیم یافت چراکه از این زمان به بعد (یئره نفس گلیب) زمین نفس گرمش را بازمی‌یابد. 
 

 بر اساس این روایت، گروهی که به جستجوی «کورد اوغلی»  رفته‌اند در اولین روز اسفند همه‌جا را می‌گردند تا اینکه سوراخی در بین برف‌های انباشته توجهشان را جلب می‌کند و به‌طرف سوراخی می‌روند که بخار از آنها بلند می‌شود و برف‌ها را که برمی‌دارند «کورد اوغلی»را زنده می‌یابند.

مردم آذربایجان، اول اسفندماه را روز نفس‌کشیدن زمین می‌نامند

داستان «کورد اوغلی» به صورت دیگر هم اینگونه نقل شده است که «کورد اوغلی احمد »  فرزند یکی از خوانین منطقه که با پایان‌یافتن" کیچیک چیله "، و به گمان اینکه دیگر زمستان توان خود را ازدست‌داده و به سردی و سختی روزهای گذشته نیست، وسایل شکار را برداشته، و راهی شکارگاه می‌شود. ولی هنگام برگشتن از شکار، وضعیت هوا دگرگون شده و برف سنگینی منطقه را فرامی‌گیرد و «کورد اوغلی احمد»  راه را گم‌کرده و بعد از ساعت‌ها تلاش و نیافتن راه برگشت، ازحال‌رفته و در زیر خروارها برف، مدفون می‌شود. از آن طرف پدر «کورد اوغلی»  که از نیامدن او نگران شده، به همراه سواران خود، به جستجوی «کورد اوغلی»  راهی صحرا می‌شود و به دنبال او شکارگاه را در می‌نوردند، ولی هر چه می‌گردند او را نمی‌یابند و ناامید قصد برگشت می‌کنند که یکی از سواران خان، چشمش به ستونی از بخار می‌افتد که از نقطه‌ای در وسط دشت به هوا بلند می‌شود، لذا مژدگانی به خان می‌برد که احمد زنده است.

بدین ترتیب «کورد اوغلی» را از زیر برف و درحالی‌که هنوز زنده بوده، بیرون می‌آورند، و از زبان او می‌شنوند که زمین گرم شده و علت زنده‌ماندن او هم گرمایی بوده که از زمین متصاعد شده است.

بنا بر این افسانه، مردم آذربایجان، روز اول اسفندماه را روز نفس‌کشیدن زمین و گرم‌شدن آن دانسته و اصطلاحاً" می‌گویند که « یئره نفس گلیب» . (زمین نفس می‌کشد) .

روایتی از نمینی‌ها درباره «کورد اوغلی» 

طبق منابع تاریخی تاریخ و فرهنگ نمین (فرح بخش ستودی) و مصاحبه با کهن سالان روستا، در میان اهالی متمدن روستای نیارق و روستاهای همجوار از پیشینیان روایت است که می‌گویند: در اول اسفند ماه زمین نفس گرم خود را باز یافته و یخ و برف کم کم به حال ذوب در می‌آید. اگر از این به بعد برفی هم ببارد دوام چندانی نمی‌یابد، داستان‌ها و افسانه‌های گوناگونی درباره این روز از گذشته‌ها به یادگار مانده که در این مجال کوتاه به یکی از این روایت‌ها اشاره می‌شود.

«کورد اوغلی» جوانی دلاور و پهلوان ایل و شکارچی ماهری بوده که همه او را دوست می‌داشتند، او روز آخر بهمن تفنگ بدست گرفته و به شکار می‌رود اما  به جهت بارش برف سنگین راه گم کرده و به صخره‌ای پناه می‌برد. پدر و مادر وی با مشاهده شدت کولاک و نرسیدن فرزندشان نگران شده و دست به دعا می‌برند.

 پدر «کورد اوغلی»  که مرد جهاندیده‌ای بود به همسرش می‌گوید که" به سراغ خمره روغن برود و ببیند روغن به حالت مایع در آمده یا نه؟؛ مادر «کورد اوغلی»  تا نزدیکی‌های صبح منتظر می‌ماند تا اینکه خبر می‌آورد که روغن در حال آب شدن است. مرد در این حال می‌گوید پس اگر فرزندمان تا این ساعت زنده باشد دیگر خطری او را تهدید نمی‌کند.

 صبح اهالی روستا از گم شدن کورد اوغلی مطلع شده و در کوه و دشت به جستجوی او می‌پردازند پس از ساعت‌ها جستجو تفنگش را می‌بینند که قسمتی از لوله‌اش از میان برف دیده می‌شود. با این نشانه او را پیدا کرده و به ده می‌آورند.

 پیران و اقوام از «کورد اوغلی» راز زنده ماندنش را می‌پرسند او در جواب می‌گوید: تا نزدیکی‌های صبح هوا بسیار سرد و طاقت فرسا بود طوری که به حال مرگ افتاده بودم اما یک دفعه احساس کردم حرارتی از زمین به بدنم می‌رسد و انگار نفس گرمی در حال دمیدن است. با احساس این حرارت دیگر حال بهتری پیدا کردم و شما هم که رسیدید از مرگ حتمی نجات یافتم.

 بر این اساس روز اول اسفند را در این منطقه و در برخی مناطق آذربایجان کوردادغلی می‌نامند.

 زمستان را می‌توان از جمله فصل‌هایی دانست که در میان مردمان آذربایجان دارای فرهنگی غنی است و  آثار فولکلور مردم آذربایجان  بیشتر در این فصل در قالب افسانه‌ها و قصه‌ها  نمایان خواهد شد. قصه‌هایی که برگرفته از شرایط زندگی مردمان این منطقه است  و حتی  تغییرات جوی را نیز با  زبان داستان و در قالب ادبیات شفاهی به تصور کشیده‌اند؛  فصل زمستان که محل زایش بسیاری از افسانه‌های  فولکور آذربایجان است  با عبور از شب یلدا (چیلله گئجسی) یا همان شب چله آغاز می‌شود و در ادامه به سه قسمت تقسیم می‌شود: بویوک چیلله (چله بزرگ) که شامل چهل روز اول زمستان، کیچیک چیلله (چله کوچک) بیست روز آخر بهمن و بایرام آیی (ماه عید) که ماه اسفند را شامل می‌شود.

«کورد اوغلی»، «قاری ننه»، «بویوک چیلله» ، «کیچیک چیلله»، «قاری کولگی»  از جمله افسانه‌های آذربایجانی است که سینه به سینه روایت شده است، این قصه‌ها نویسنده خاصی ندارد و به همه مردم تعلق دارد.

انتهای خبر/ ش

 

اشتراک‌گذاری

  • «کورد اوغلی»؛ روایتی از ادبیات شفاهی آذربایجان

دیدگاه‌ها

  • وارد کردن نام، ایمیل و پیام الزامی است. (نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد)
دیدگاه شما برای ما مهم است
چهارده منهای یک