سبلان ما

پایگاه خبری تحلیلی

سبلان ما

شنبه 1 شهریور 1404
  • کد خبر: 5827
  • بازدید: 532
  • 1393/03/08 - 22:35:28

بهتر بود متن و عكس متناسب و عكس در متن مي‌امد

از شهر ما تا خانه ما

شهروند مشگین شهری ضمن گلایه مندی از مسئولان شهرستان به تشریح گوشه ای از رویدادهای زندگی خود پرداخت.

به گزارش سبلانه به نقل از مشکین رسا، فرهاد قاسمی یک شهروند مشگین شهری در گفتگو با خبرنگار مشکین رسا در اثنای گلایه خود از مسئولان به تشریح گوشه ای از رویدادهای زندگی خود پرداخت.

 

شهر و شهروند، معرّف یکدیگر هستند. چنانکه، یکی از معیارها و سوال اصلی در شناخت یک شخص  عبارت «اهل کجا هستی» می باشد، شخص در پاسخ گویی به این پرسش ممکن است با افتخار و سینه پهلو و با صدای بلند بیان دارد «من بچه فلان جایم»، و ممکن است با شرم با این پرسش روبرو شود به طوری که، حتی انکار نماید که «اهل کجاست». این فرضیه در مورد اشیاء نیز صدق می کند؛ برای مثال، اعتبار عسل به سبلانی بودنش است.

 

حب الوطن با مهر مادری عجین شده است، «آنا یوردوم» خود گویای این سخن است، که تحسین و تقبیح زادگاه، همچون والدین پنداشته می شود، آنا نماد مهر است ولی، دلبندش را به نامادری می سپارد این آنایوردوم یکی از همان آناهاست که تنازع بقاء به تمام معنی دامنش را در برگرفته و او فرار و نابودی فرزندش و نسل آینده را تماشا می کند که از درد و دل به خود می پیچد و می نالد که این خرچنگ بی رحم تا مرا نکشد دست بردار نیست.

 

سر گذشت یکی از اولاد مقهور او به یک بار خواندن می ارزد: این جوان امیدوار با اخذ مدرک کارشناسی از اولین دانشگاه ایران با خیال خوش به آغوش مادر بر می گردد، اما از والده خسته دل می شود، این که نون نشد هر سال جوانان که جای خود دارد پیرمردها و پیرزنان از همین دانشگاه های شهرستان صدها مدرک به خیابان ها و خانه ها می ریزند. بیچاره کارشناس بعد از چند سال آوارگی، آماده کارگریِ روز مزد برای نظافت سرویس بهداشتی پارک های شهر می شود که بعد از مدتی نظافتچی را اخراج می کنند، کارشناس نظافت به مسئولین رده بالا اطلاع می دهد اما با نهایت تأسف کما فی السابق بیکار و معطّل می ماند. و مجبور به ترک موطن خود شده و برای کارگری بار سفر می بندد، پس از مدتی به برکت آن دیار غربت با تحمل هزاران ذلّت و مشقّت بر صد هزارتومان عرق رنج و شرم از پیشانی ریخته و با مقدار اندوخته ای که دارد دو باره عزم وطن می کند وی از شهرهایی که در مسیر بوده، دروازه های زیبایشان که سمبل فرهنگ و تاریخ و تمدن بوده، بلوارهایی چون فرش سبز، فلکه های نگین انگشتری و ساختمان های ورودی شهر که حاکی از عمران آنهاست و مسافر را به یاد شعارهای انتخابات شهرش می اندازد می گذرد و  بلاخره وقتی که به شهرش با رویای دقیانوس می رسد خوابش بر عکس تعبیر می شود.

 

در ورودی شهر حلبی آبادها، سازه های بلوکی و کاه گلی بر آن یار تبعیدی دست تکان می دهند، ترمینال را با کاروانسراهای دورافتاده اشتباه می گیرد، وقتی از اتوبوس پیاده می شود در چاله سکندری می رود یقین می کند به شهرش رسیده چرخ یکی از دهها تاکسی آژانس که به استقبالش می دوند با آب گل آلود چاله ها او را سر تا پا گل اندود می کند و راننده در مسیر راه با دقت مار پیچی رانندگی می کند تا در چاله و چوله ها نیفتد، اگر مسافر حامله باشد دیگر نیازی به بیمارستان نیست و در مسیر، پارک ها به باغ های متروکه شبیه است، فضای سبز محل نخاله ها و محل تجمع آشغال هاست....

 

ورودی شهرستان مشگین شهر به روایت تصویر

 

اشتراک‌گذاری

  • از شهر ما تا خانه ما

دیدگاه‌ها

  • وارد کردن نام، ایمیل و پیام الزامی است. (نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد)
دیدگاه شما برای ما مهم است
بیست‌ویک به‌اضافه هشت