سبلان ما

پایگاه خبری تحلیلی

سبلان ما

دوشنبه 3 شهریور 1404
  • گروه: فرهنگی
  • کد خبر: 72566
  • بازدید: 551
  • 1404/06/03 - 14:43:30

گزارش «سبلان ما» از روزهای اِشغال؛

شهریور ۱۳۲۰ در اردبیل چه گذشت؟

شهریور ۱۳۲۰ در اردبیل چه گذشت؟

سوم شهریورماه در استان اردبیل یادآور ایثار کسانی است که در دل تاریکی اِشغال، با عشق به وطن، نبض مقاومت را در دست گرفتند و نام خود را در سپهر تاریخ این سرزمین به عنوان مدافعان راستین میهن، جاودانه ساختند.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «سبلان ما»، سوم شهریور ۱۳۲۰ روزی که پیمان بی‌طرفی ایران نه تنها سپر دفاع نشد، بلکه راه را برای ورود نیروهای اشغالگر به خاک کشور گشود و اکنون هشتاد و چهار سال از آن روز تلخ می‌گذرد، اما در استان اردبیل، حکایت مقاومت و شجاعت مردمی که در برابر اشغال ایستادند، همچنان با صلابت نقل می‌شود؛ این حماسه، یادآور ایثار کسانی است که در دل تاریکی اِشغال، با عشق به وطن، نبض مقاومت را در دست گرفتند و نام خود را در سپهر تاریخ این سرزمین به عنوان مدافعان راستین میهن، جاودانه ساختند.

ماجرا از آن قرار است که در شهریور ۱۳۲۰، حمله متفقین، به ویژه نیروهای شوروی و بریتانیا، با هدف تأمین خطوط تدارکاتی برای جبهه شرق اروپا و مقابله با آلمان نازی، آغاز شد و رضاشاه پهلوی که در تلاش برای حفظ ظاهر بی‌طرفی بود، با اتخاذ سیاستی که از سوی متفقین به عنوان تمایل به اتحاد با آلمان تلقی شد، خود را در موقعیتی آسیب‌پذیر قرار داد.

به گزارش مورخان، از جمله در کتاب «ایران در جنگ بزرگ» اثر باقر عاقلی، نیروهای ارتش سرخ شوروی، همزمان با تهاجم از مرزهای شمالی، به سرعت در حال پیشروی به سمت جنوب بودند. شهر اردبیل، به عنوان یکی از مراکز مهم در شمال غرب ایران، از اولین مناطقی بود که در معرض تهاجم و اشغال نیروهای شوروی قرار گرفت.

طبق اسناد و تحلیل‌های تاریخی ارائه شده در آثار معتبری چون «رجال عصر پهلوی» نوشته باقر تقی‌زاده، ارتش ایران در برابر نیروهای متفقین بیش از هشتاد ساعت دوام نیاورد. رضاشاه، که انتظار چنین مقاومت کوتاهی را نداشت و به توان ارتش خود بیش از حد اطمینان داشت، پس از مشاهده پیشروی سریع نیروهای دشمن و سقوط شهرهایی چون اردبیل، تبریز و رضائیه، دچار از هم گسیختگی روحی شد.

نقل قول‌ها از افراد حاضر در آن زمان، از جمله خاطرات حسین فردوست در کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی»، تصویرگر وضعیت روحی نامساعد شاه و از دست دادن اراده او در مدیریت بحران است.

بیله‌سوار سند زنده مقاومت در برابر اشغالگران است

اما برخلاف  شاه مملکت، در سوم شهریورماه  وقتی نیروهای شوروی از چندین محور شمالی، از جمله جلفا، خداآفرین، بیله‌سوار، گرمی، آستارا و نمین، وارد ایران شدند و شهرهای شمالی را به اشغال درآوردند این تجاوز بی‌دفاع نماند و در شهرستان بیله‌سوار مغان، شاهد یکی از فجیع‌ترین صحنه‌های مقاومت بودیم. سربازان مستقر در این منطقه، تا آخرین نفس در برابر دشمن ایستادگی کرده و به شهادت رسیدند. متأسفانه، در این درگیری نابرابر، تعدادی از شهروندان بی‌گناه نیز جان خود را از دست دادند.

مردم غیور شمال استان اردبیل، همراه با سربازان، تا ظهر در برابر هجوم مقاومت کردند، اما به دلیل کمبود امکانات و نیروی انسانی، شهر بیله‌سوار سقوط کرد. سه روز پس از اشغال، اجساد سربازان شهید در مکانی که امروزه «گلزار شهدای گمنام و مرزدار» نامیده می‌شود، به خاک سپرده شد. این روز به عنوان «روز بیله‌سوار» نامگذاری شده و سالانه، خانواده‌ها برای زیارت مزار عزیزانشان به این منطقه می‌آیند و اهالی منطقه نیز با حضور بر سر مزار شهدا، یاد و خاطره این مدافعان وطن را گرامی می‌دارند.

به گفته شاهدان عینی سه روز بعد از اشغال بیله‌سوار یعنی ششم شهریور ۱۳۲۰ مردم بیله‌سوار در جنوب شرقی پاسگاه نزدیک مرز با کندن دو گودال اجساد مرزداران را به طور دسته‌جمعی دفن می‌کنند.

در حال حاضر محل دفن سربازان به‌عنوان مزار شهدای گمنام نام‌گذاری شده است و اکنون باگذشت ۸۴ سال هنوز هم خانواده سربازان شهید برای زیارت مزار فرزندانشان می‌آیند.

 آیت الله سید حسن عاملی نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه اردبیل، بیله سوار سند زنده مقاومت مرزداران در برابر مهاجمان دانسته و گفته است: رشادت و حماسه‌آفرینی شهدای مرزدار سوم شهریور سال ۱۳۲۰ بیله‌سوار مغان باید در کتب درسی گنجانده شود.



حماسه حسینعلی صدآفرین؛ نماد شجاعت در مرزهای نمین

یکی از ماندگارترین حماسه‌های دفاع از خاک ایران در پاسگاه «کَلوَز» (صدآفرین) شهرستان نمین رقم خورد، در این نقطه صفر مرزی، سرباز وظیفه‌شناس، حسینعلی صدآفرین، اهل آذربایجان ایران، در برابر نیروهای متجاوز مقاومت بی‌نظیری از خود نشان داد.

با وجود اینکه دولت ایران تسلیم شده بود و برخی از هم‌خدمتی‌های او محل خدمت را ترک کرده بودند، حسینعلی با ۱۷ سال سابقه خدمت، به خانه رفت، با خانواده وداع کرد و به پاسگاه بازگشت تا در برابر دشمن بایستد. او با تنها سلاح خود، از ساعت ۴ صبح با نیروهای شوروی درگیر شد و آن‌ها را در مسیر پیشروی متوقف کرد.

ستون اصلی ارتش شوروی که انتظار چنین مقاومتی را نداشت، پاسگاه کَلوَز را زیر آتش توپخانه قرار داد. حسینعلی تا ساعت ۸ صبح شجاعانه جنگید و حتی پس از اتمام فشنگ، با شکستن سلاح خود، مانع از افتادن آن به دست دشمن شد. او در درگیری تن به تن به شهادت رسید و نیروهای روس، با شگفتی از اینکه تنها یک نفر در برابرشان مقاومت کرده بود، او را «هزار آفرین» خطاب کردند.

پیکر حسینعلی در همان پاسگاه به خاک سپرده شد و بعدها این پاسگاه به افتخار او، «پاسگاه صدآفرین» نام گرفت. هر ساله در سالگرد این حادثه، مردم منطقه با حضور بر سر مزار این سرباز شهید، عشق و وفاداری خود را به میهن نشان می‌دهند.


 

حماسه ۳ شهید روز اِشغال در روستای علیکران منطقه ارشق

در گوشه دیگری از مرز ایران و آذربایجان در شمالی‌ترین گوشه ایران در روستای علیکران (الکران)  نیز راز روز اشغال و حماسه روایتی شنیدنی است و  شهریور هر سال که فرامی‌رسد تمام روستا سرتاپا گوش می‌شود تا به‌خاطر بسپارد و فراموش نکند آن لحظات سخت و تلخ را؛ فریادهای بی‌صدا و بغض‌هایی که هنوز پس از گذشت بیش از ۸۰ سال در گلو مانده است و اِشغال را برنمی‌تابد.

روایت شنیدنی روز اشغال روستای علیکران بخش ارشق شهرستان مشگین‎‌شهر در شهریور ۱۳۲۰ که در آن یکی از اهالی روستا، یک سرباز و یک نظامی پاسگاه مرزی الکران به شهادت رسیدند، از زبان شاهدان عینی سینه‌به‌سینه به فرزندان منتقل شده است که در ادامه آمده است.

 هوا گرگ‌و‌میش بود و آفتاب هنوز از پشت کوه‌های «آرا لا قیّه‌سی» بالا نیامده بود و «حسن‌خان» عجله داشت تا هرچه زودتر خود را به خانه مادربزرگش برساند و خبر سلامتی زن باردارش را به «خان‌ننه» بدهد، او خوب می‌دانست که پیرزن پای آمدن ندارد و تا خود صبح دل‌نگران فرزندش است.


«حسن‌خان» چندقدمی از خانه دور نشده بود که صداهایی ناآشنا در تاریکی شنید که هر لحظه به او نزدیک می‌شدند و اسلحه‌ای که ناغافل و از پشت بر او کشیده شد؛ غریبه‌های اسلحه به دست با زبان روسی سراغ پاسگاه و نظامیان را از او گرفتند.

کمی هوا روشن‌تر شده بود چشم چرخاند، دید روس‌ها روستا را در تاریکی بامداد اشغال کرده‌اند و «حسن‌خان» امتناع کرد از گفتن نشانی پاسگاه؛ آن روزها پاسگاه روستای مرزی الکران (علیکران) ساختمان مشخصی نداشت و دو اتاقِ حیاط «امیرخان» کدخدای روستا شده بود، پاسگاه و یک درجه‌دار و یک سرباز در این پاسگاه بودند.

اِشغالگران تهدید به کشتن «حسن‌خان» کردند و او به‌ناچار حیاط «بالاخان» یکی دیگر از اهالی را به آنها نشان داد و گفت پاسگاه اینجا مستقر است؛ بی‌محابا چند گلوله بود که به سمت دیوار کاه‌گلی این حیاط پرتاب شد و سربازان اشغالگر داخل حیاط شدند؛ اما با اتاق‌خالی مواجه شدند، اِشغالگران فهمیدند که از «حسن‌خان» رودست خورده‌اند، این بار سرباز روسی که زبان آذری بلد بود گفت اگر نگویی پاسگاه و نظامیان کجا هستند بی برو و برگرد، اهالی روستا را که تاکنون با آنها کاری نداشته‌ایم می‎‌کُشیم!

حالا با صدای گلوله، روستا داشت بیدار می‌شد و «حسن‌خان» این بار مسجد را نشان داد و گفت پاسگاه آنجاست، اِشغالگران به سمت مسجد هجوم بردند و چند گلوله هم به دیوار مسجد اصابت کرد؛ در همین حین «حسن‌خان» از فرصت استفاده کرد و از دیوار کوتاه حیاط همسایه مسجد بالا پرید و از سوراخ‌وسنبه خانه‌های قدیمی روستا خود را به خانه مادربزرگ رساند و کُلون در را کوبید؛ اما تقدیر با «حسن‌خان» یار نبود و تا اهالی خانه در را باز کنند اشغالگران با سرنیزه اسلحه قلبش را نشانه گرفتند و «حسن‌خان» با سرنیزه‌ای در قلب در آغوش مادربزرگ افتاد و جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.

اِشغالگران روسی، درجه‌دار و سرباز ایرانی پاسگاه الکران را که برای دفاع از وطن در محوطه جلوی مسجد سنگر گرفته بودند و جانانه از وطن دفاع می‌کردند، با تیر زدند و جنازه این دو سرباز وطن، از بالا غَلت خورد و درست در چشمه واقع در وسط دره روستا افتاد؛ حالا روستا سرتاسر پر از شیون و ترس شده بود؛ اشغالگران حتی چشم به نوامیس هم داشتند ولی جستجویشان برای پیداکردن زن و فرزندان سربازان وطن به جایی نرسید؛ اهالی روستا، دختران جوان روستا و زن و بچه نظامیان ایرانی را پنهانی از روستا خارج کردند و شبانه و مخفیانه پیکر پاک این دو سرباز وطن را در قبرستان روستا و در یک قبر دفن کردند. 

پیکر «حسن‌خان» فداکار هم که حاضر نشده بود، مکان پاسگاه الکران(علیکران) را لو بدهد در قبر دیگری در قبرستان روستای علیکران مدفون است و تا به امروز  اهالی روستا  نسل به نسل هر پنجشنبه سر مزار این دو سرباز غریب می‌روند و به پاس قدردانی از مجاهدت این سربازان وطن، قصه روز اِشغال و شهادت غریبانه این سربازان را سینه به سینه به فرزندانشان منتقل می کنند و هنوز هم که هنوز است قصه آدم‌های بزرگ آرمیده در این مزار چون رازی سربه‌مهر باقی‌مانده است.

چند سال پیش بود که خانواده شهید «خلیل علی‌نژاد ویند» پس از حدود هفت دهه سر مزار این سرباز جاوید وطن آمدند؛ ولی هنوز از خانواده شهید دیگر آرمیده در روستای الکران (علیکران) خبری نیست؛ فرزند «حسن‌خان اصلانی» شهید دیگر در جریان اشغال ایران در ۱۳۲۰، بعد از شهادتش به دنیا آمد و سال‌ها در روستای الکران (علیکران) زندگی کرد.

الکران (علیکران) یکی از روستاهای بخش ارشق شهرستان مشگین‌شهر است که در ۱۴ کیلومتری شهر رضی قرار دارد.

انتهای خبر/ ش

اشتراک‌گذاری

  • شهریور ۱۳۲۰ در اردبیل چه گذشت؟

برچسب‌ها

دیدگاه‌ها

  • وارد کردن نام، ایمیل و پیام الزامی است. (نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد)
دیدگاه شما برای ما مهم است
سی به‌اضافه هشت