سبلان ما

پایگاه خبری تحلیلی

سبلان ما

پنج‌شنبه 6 شهریور 1404
  • گروه: سیاسی
  • کد خبر: 72582
  • بازدید: 199
  • 1404/06/06 - 08:06:32

یادداشت؛

وابستگی رضا‌شاه زمینه‌ساز اِشغال ایران

وابستگی رضا‌شاه زمینه‌ساز اِشغال ایران

نقش رضا‌شاه در اِشغال ایران، نمونه‌ای بارز از پیامدهای ناگوار وابستگی، سازش و فقدان غیرت در رأس هرم قدرت است، خیانت در این مقیاس خیانت به امانت بزرگ ملت و کشور بود که عواقب آن سال‌ها گریبان‌گیر ایران شد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «سبلان ما»، سجاد عزیزی عضو هیأت علمی دانشگاه تهران - شمال در یادداشتی درباره خیانت‌ها و وابستگی‌های رضاه‌شاه که باعث اِشغال ایران شد؛ نوشت: شهریور ۱۳۲۰، نقطه عطفی تاریک در تاریخ معاصر ایران است؛ سالی که نیروهای متفقین (اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا) در اقدامی هماهنگ و بدون مقاومت جدی، خاک ایران را اِشغال کردند. در چنین سالگردهایی، معمولاً بر جنبه‌های استراتژیک، ژئوپلیتیکی و منافع قدرت‌های بزرگ تمرکز می‌شود. اما تاریخ، بیش از هر چیز، بازتابی از کنش‌ها و واکنش‌های انسانی، به ویژه از سوی رهبران و حاکمان است. در این یادداشت، بر آنیم تا با رویکردی انتقادی، به نقش محوری رضا شاه پهلوی در این واقعه پرداخته و نشان دهیم که چگونه وابستگی‌ها، سازش‌ها و در نهایت خیانت در تصمیم‌گیری‌های او، زمینه‌ساز اِشغال بدون مقاومت ایران و تسلیم آن به قدرت‌های بیگانه شد. همچنین، در پرتو دیدگاه رهبر انقلاب، به مفهوم بی‌غیرتی حاکمان وقت در قبال امت و کشور خواهیم پرداخت و فرار رضاخان از صحنه را بازخوانی خواهیم کرد.

دوران رضاشاه، که با شعار تجدد، استقلال و قدرت‌گرایی آغاز شد، در عمل با وابستگی‌های پنهان و آشکار به قدرت‌های خارجی، به ویژه بریتانیا، گره خورده بود. رضاخان، که خود از بطن ارتش و زیر سایه حمایت‌های اولیه برخی عناصر خارجی به قدرت رسیده بود، هرگز نتوانست از منافع و فشارهای قدرت‌های بزرگ، به ویژه رقیب سنتی ایران یعنی بریتانیا، رهایی یابد. سیاست خارجی او، به رغم ظواهر استقلال‌طلبی، در عمل ناگزیر از همراهی یا دست‌کم عدم تقابل جدی با منافع بریتانیا بود.

حضور گسترده اتباع و کارشناسان آلمانی در ایران، که رضا‌شاه به واسطه آن سعی در ایجاد توازن در روابط خارجی و کاهش وابستگی به بریتانیا داشت، خود بهانه‌ای شد تا متفقین، با محوریت بریتانیا، ایران را تهدیدی برای جبهه خود تلقی کنند. این در حالی بود که عمق وابستگی اقتصادی و سیاسی ایران به بریتانیا، به ویژه پس از جنگ جهانی اول و قرارداد ۱۹۱۹ (که البته با مقاومت مردم لغو شد)، همواره یک نقطه ضعف محسوب می‌شد. رضا‌شاه، با وجود قدرت مطلقه داخلی، در عرصه بین‌الملل، توانایی یا اراده لازم برای اتخاذ سیاستی مستقل و قاطع در برابر فشارهای جهانی را نداشت. او بیش از آنکه به فکر استقلال واقعی و منافع بلندمدت کشور باشد، درگیر حفظ قدرت خود و موازنه میان قدرت‌های جهانی بود؛ موازنه‌ای که در نهایت به ضرر ایران تمام شد.

با آغاز جنگ جهانی دوم، موقعیت استراتژیک ایران به دلیل هم‌مرز بودن با شوروی و نزدیکی به عراق (که تحت نفوذ بریتانیا بود) و همچنین وجود منابع نفتی، اهمیت دوچندانی یافت. متفقین، به خصوص شوروی، برای تأمین امنیت مرزهای جنوبی خود و همچنین برقراری خطوط تدارکاتی برای کمک به جبهه شرق، نیاز مبرمی به کنترل ایران داشتند. حضور کارشناسان و دیپلمات‌های آلمانی در ایران، بهانه‌ای بود که متفقین به سادگی از آن استفاده کردند. اولتیماتوم آن‌ها به ایران مبنی بر اخراج اتباع آلمانی، در واقع پوششی بود برای اهداف اشغالگرانه. اما آنچه بیش از همه در این واقعه تکان‌دهنده است، فقدان یک مقاومت سازمان‌یافته و جدی از سوی حکومت وقت است. ارتش ایران، که رضا‌شاه سال‌ها برای تجهیز و تقویت آن کوشیده بود، در مواجهه با نیروهای متفقین، عملاً منفعل و ناکارآمد ظاهر شد. ضعف ساختاری، فقدان روحیه مقاومت، و مهم‌تر از همه، عدم وجود اراده سیاسی از سوی بالاترین مقام کشور، باعث شد تا اشغال در عرض مدت کوتاهی بدون خونریزی قابل توجه (در ابتدا) و بدون درگیری جدی به سرانجام برسد. این عدم مقاومت، نه نتیجه اجبار محض، بلکه حاصل سازش‌ها و اتخاذ سیاست‌های نادرست از سوی رضا‌شاه‌ بود که می‌توان آن را نوعی خیانت به منافع ملی و امنیت کشور تلقی کرد؛ خیانتی که در قالب سلب امنیت و استقلال ملت صورت گرفت.

در اوج بحران و پس از اشغال ایران، رضا‌شاه، که خود مسبب بسیاری از ضعف‌ها بود، با اقدامی که از سوی بسیاری فرار تلقی شد، صحنه را ترک کرد. او در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، در حالی که نیروهای متفقین در پایتخت مستقر شده بودند، به نفع پسرش، محمدرضا پهلوی، از سلطنت کناره‌گیری کرد و از ایران تبعید شد. این کناره‌گیری، در واقع به معنای واگذاری کامل مسئولیت اداره کشور و عبور از بحران به یک جوان ۲۱ ساله بود که فاقد تجربه سیاسی و آمادگی لازم برای مواجهه با چنین شرایط بغرنجی بود.

این فرار نه تنها نشان‌دهنده عدم تعهد او به ملت و کشور در لحظات حساس بود، بلکه می‌توانست به عنوان عملی تلقی شود که او را از پیامدهای تصمیمات نادرست خود و مسئولیت ناشی از اشغال، مبرا می‌کرد. او در حالی ایران را ترک کرد که ملت درگیر پیامدهای اِشغال، مانند قحطی و فقر بود و کشور در معرض توطئه‌های جدید قدرت‌های بزرگ قرار داشت. این اقدام، ضربه روحی و سیاسی بزرگی به ملت ایران وارد آورد.

در تحلیل این وقایع، اشاره به تعبیر بی‌غیرتی حاکمان وقت در قبال امت و کشور که از سوی رهبر معظم انقلاب مطرح شده، بسیار راهگشا است. غیرت، به معنای حمیت، تعصب و دفاع از داشته‌ها، به ویژه از ناموس و وطن است. وقتی حاکمی، در برابر هجوم بیگانگان و تهدید امنیت و استقلال ملت خود، با انفعال، سازش و در نهایت کناره‌گیری برخورد می‌کند، در واقع بی‌غیرتی خود را به نمایش گذاشته است.

این بی‌غیرتی در عدم مقاومت ارتش، در تسلیم در برابر اولتیماتوم‌ها، و در نهایت در فرار رضا‌شاه از صحنه، متجلی شد. حاکمی که باید مدافع جان، مال و آبروی مردم خود باشد، با کنار کشیدن، عملاً مردم را در معرض آسیب قرار داد و کشور را به صحنه بازی قدرت‌های خارجی تبدیل کرد. این نگاه، صرفاً یک قضاوت تاریخی نیست، بلکه یک آموزه اخلاقی و سیاسی برای نسل‌های آینده است که بدانند چگونه مسئولیت‌پذیری و غیرت در قبال ملت، لازمه برقراری و حفظ استقلال و عزت است.

اشغال ایران در سال ۱۳۲۰، پیامدهای ویرانگری برای ملت ایران به همراه داشت. علاوه بر تحقیر ملی و نقض آشکار حاکمیت کشور، ایران به صحنه رویارویی قدرت‌های بزرگ تبدیل شد. منابع کشور، از جمله راه‌آهن، برای انتقال تجهیزات به شوروی مورد استفاده قرار گرفت و این خود به همراه مشکلات ناشی از جنگ، به قحطی گسترده و مرگ میلیون‌ها ایرانی منجر شد.

درس بزرگ این دوران، این است که استقلال و امنیت یک ملت، بیش از هر چیز به استحکام داخلی، رهبری قاطع، اراده ملی و توان دفاعی بستگی دارد. وابستگی به بیگانگان، سازش‌های نابجا و فقدان غیرت انقلابی و ملی در میان حاکمان، می‌تواند کشوری را در معرض بیشترین آسیب‌ها قرار دهد. پرونده رضا‌شاه و اِشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰، نمونه‌ای تلخ از این حقیقت است که چگونه ضعف یک رهبر، می‌تواند سرنوشت یک ملت را در مسیری تاریک و پر از رنج قرار دهد.

یادآوری وقایع تلخ تاریخ، نه برای تحقیر گذشتگان، بلکه برای آموختن درس‌های اساسی و جلوگیری از تکرار خطاهاست. نقش رضا‌شاه در اِشغال ایران، نمونه‌ای بارز از پیامدهای ناگوار وابستگی، سازش و فقدان غیرت در رأس هرم قدرت است. خیانت در این مقیاس، نه به معنای عام خیانت‌های روزمره، بلکه به معنای خیانت به امانت بزرگ ملت و کشور بود که عواقب آن تا سال‌ها گریبان‌گیر ایران شد. بازخوانی دقیق این دوران، با نگاهی به مفهوم بی‌غیرتی حاکمان و فرار آنان از مسئولیت، می‌تواند چراغ راهی باشد برای نسل‌های کنونی و آینده تا همواره هوشیارانه مراقب حفظ استقلال، عزت و منافع ملی کشور خود باشند و رهبرانی را برگزینند که شجاعت، غیرت و تعهد واقعی به ملت را سرلوحه کار خود قرار دهند.

انتهای خبر/ س

اشتراک‌گذاری

  • وابستگی رضا‌شاه زمینه‌ساز اِشغال ایران

دیدگاه‌ها

  • وارد کردن نام، ایمیل و پیام الزامی است. (نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد)
دیدگاه شما برای ما مهم است
هیجده منهای سه