- کد خبر: 12802
- بازدید: 1,086
- 1393/09/13 - 14:35:51
پنج شنبه ها با شهدا؛
اگر شهید شدم مرا ناکام نخوانید
دروصیت نامه اش آمده است : « اگر شهید شدم مرا ناکام نخوانید زیرا چه کامی بهتر از شهادت در راه خدا وجود دارد .»
به گزارش سبلانه به نقل از ارس تبار ،هنگامی که تنها 12 سال وشش ماه و هفده روز عمر کرده بود ، در عملیات والفجر 4 در پنجوین عراق بر اثر اصابت خمپاره شهید شده است . این شهید ، الله شکر شکاری است که سه روز مانده به عید –به قول مادرش – سه روز مانده به عید سال 1350 در روستای «مقصودلو علیا» که تقریباً در ساحل رود ارس قرار دارد ، به دنیا آمده که البته شناسنامه اش را به تاریخی دیگر گرفته اند . به هنگام تولد موهای کم پشتی داشت که پیشانی او را بلند نشان می داد و این وضع بعدها هم ادامه داشت .
مادرش با وجود تمام محدودیت زندگی خانواده کوچرو تازه اسکان یافته ، اورا از سینه شیر داد و در حالی که حداقل امکانات زندگی مهیا بود و زندگی آدمیان را به تلاش های بی پایان ملزم می کرد ، اورا به پشت می بست و کارهایش را انجام می داد .
هنگامی که پا گرفت و به راه افتاد ، در مقصود لو تنها سه چهار خانواده به تازگی اسکان یافته بودند که اغلب فامیل بودند . الله شکر با پسر عموهایش در بین خاک و خاکستر بازی میکرد و هنگامی که آدمی آن زمان و آن نوع بازی را به یاد می آورد ، تعجب می کند که چرا آن نوباوگان مریض نشدند و از پا نیفتادند . از بین خاک وحاکستر بود که الله شکر با پسر عموهایش قدم به روزگار کودکی گذاشت . فقر همچنان ادامه داشت و مخصوصاً که تعداد عائله بیشتر هم شده بود .
الله شکر خود شناسنامه اش را برداشت و رفت و در مدرسه ابتدایی ... ثبت نام کرد . شاگرد خوبی بود و شب ها در زیر فانوس و یا چراغ نفت سوز لامپا ، ساعت ها به درس و مشقش می رسید و در مجموع وضع تحصیلی رضایت بخشی داشت . اگر چه می شد احساس کرد که غربت خانواده در روستا ، غربت او نیز هست و از این جهت الله شکر غالباً تنها بود .
تنها بود وبا کسی قیل و قال نداشت و اگر مرافعه ای در بین کودکان مدرسه رخ می داد وساطت می کرد تا آشتی کنند .
هنگامی که این کودک صلح جو وارد دوران نوجوانی شد ، تجربه ای را پشت سر نهاده بود که بسیار استثنایی می نمود . او آن گاه که هنوز دوازده سالش تمام نشده بود ، به جبهه رفت بود و خدمه تدارکات گروهان علی اصغر در لشگر 31 عاشورا شده بود.
انتهای پیام/
دیدگاهها