- کد خبر: 14885
- بازدید: 1,098
- 1393/11/13 - 08:39:33
ماجرای دانش آموز دختر بجنوردی با ساواک
طاهره دانش آموز سال سوم راهنمایی که تا آن روز اسم ساواک را هم نشنیده بود، بعد از اتمام کلاس درس او را به آنجا بردند و او بی خبر از همه جا منتظر گرفتن هدیه انشایی بود که آن را نوشته و قند در دلش آب می شد.
به گزارش سبلانه به نقل از اترک نیوز ، خاطره ای از طاهره نودهی بانویی که در عرصه انقلاب و دفاع مقدس دین خود را به امام و شهدا ادا کرد را می خوانیم:
سوم راهنمایی بودم هنوز چند هفته ای از ماه مهر نگذشته بود موضوع انشا آزاد بود. حال و هوای آن روزهای من هنوز درتابستانی بود که سپری کردم در مورد زندگی روستای نوده که مادربزرگ و عمه هایم در آن روستا زندگی می کردند شروع به نوشتن کردم از سختی هایی که یک روستایی تحمل می کند از زندگی ارباب و رعیتی، از رنج و درد مردم و از آنچه من با چشمان خودم دیده بودم و دوست داشتم تا آن را برای بقیه دوستان و معلمم تعریف کنم دریغ از اینکه نیروی های ساواک در کلاس ما هم جا خوش کرده بودند. سرکلاس نوبت من شد تا انشایم را بخوانم . رنج یک زندگی روستایی را طوری با قلم بر کاغذ پیاده کرده بودم که بعد از خواندن انشا منتظر بودم تا معلمم تشویقم کند.
زنگ تفریح بود که مبصر کلاس به سراغم آمد و گفت خانم معلم گفته که زنگ آخر در مدرسه بمانم. آنقدر خوشحال شدم که فکر کردم به خاطر انشایی که نوشته ام من را تشویق می کنند و به من جایزه می دهند.
بعد از اینکه به دفتر مدرسه رفتم با مدیر دفتر و معلم کلاسمان سوار ماشین شدیم و من همچنان فکر می کردم قرار است به من جایزه دهند ما را به ساختمانی در نبش چهار راه شهرداری بردند و درآنجا یکی از نیروها من را شناخته بودآمد جلو و محکم پشت گردنم زد و گفت چه غلطی کردی تو؟ چرا تو را به اینجا آوردند؟
گفتم به خدا از چیزی خبر ندارم مگر اینجا کجاست؟ گفت کتاب خاصی سر کلاس برده بودی؟
گفتم نه من انشا نوشته بودم که وقتی من را می آوردند فکر کردم می خواهند به من جایزه بدهند....
عصبانی از پیش من رفت و یک نفر دیگر آمد به سوال کردن از من که چه کسی این انشا رو نوشته و یا به تو کمک کرده ؟ گفتم خودم نوشتم خودم این ها را در روستا دیدم . بعد دیدند که من از همه جا بی خبرم ، تماس گرفتن پدرم آمد و آنجا تعهد گرفتند که به هیچ وجه کاری را انجام ندهیم که برای نظام مشکلی ایجاد شود.
و آنجا تازه فهمیدم که دولت چقدر ضعیف است که حتی از موضوع انشا یک دانش آموز هم احساس خطر می کند، آنجا بود که تصمیمم برای برداشتن قدم در این راه استوارتر شد....
انتهای پیام/ع
دیدگاهها