روایتی از شهید بروجردی

حرف هايي كه همه را به فكر فرو برد

شما كه مي گين الهي عظم البلاء، آيا معتقدين كه بلا دارين؟ كدوم بلا رو مي گين؟ واقعا به اين درجه رسيدين كه دچار بلا شده باشين ...

به گزارش سبلانه به نقل از نوید شاهد، وقت نماز بود. روحاني هم در ميانمان نبود؛ با اصرار، شهيد بروجردي را فرستاديم جلو تا امام جماعتمان شود، وقتي نماز ظهر تمام شد، دسته جمعي شروع كرديم به دعا خواندن. بعد از آن هم صلوات فرستاديم.
با تعجب ديديم كه بروجردي ايستاد و مدتي به ما نگاه كرد و بعد شروع به صحبت كرد. او گفت:" بچه ها مواظب باشين به خدا دروغ نگين. خدا مي بينه و از قلب ما خبر داره، شما كه مي گين الهي عظم البلاء، آيا معتقدين كه بلا دارين؟ كدوم بلا رو مي گين؟ واقعا به اين درجه رسيدين كه دچار بلا شده باشين؟"
با همين چند جمله كوتاه، همه را به فكر فرو برده بود كه آيا دعاهايشان از ته دل و اعماق وجود است يا نه؟
صداي مكبر بلند شد، از جا برخاستيم براي نماز دوم، آماده نماز شديم. اما حرف هاي بروجردي همه را به فكر فرو برده بود...