سبلان ما

پایگاه خبری تحلیلی

سبلان ما

یک‌شنبه 2 شهریور 1404
  • کد خبر: 11916
  • بازدید: 740
  • 1393/08/28 - 15:30:35

شهیدی که برای رفع عطش لبانش را بر قنداق تفنگ می‌گذاشت

سبلانه: هــــوا بسیار گـرم بود تشنگی امان همه را بریده بــود، دیدم خلیل لبانش را بر قنداق تفنگ گذاشته، گفتم چیه ترسیدی؟...

به گزارش خبرنگار سبلانه، خلیل محمّدزاده در سال 1345 در یک خانواده مذهبی در روستای میرکندی از توابع مشگین شهردیده به جهان گشود و تا کلاس سوّم ابتدایی در زادگاه خود مشغول تحصیل بود و پس از مهاجرت به شهر به تحصیلات خود ادامه داد، احترام خاصّی به پدر و مادر قائل بود، همه فامیل آرزوهایشان این بود که ای کاش پسری مثل خلیل داشتند. دوران راهنمایی او مصادف بود با پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی‌ و با وجود کوچکی سنّ فعالیّت چشمگیر و قابل توجّهی در جهت انقلاب و جنگ می‌کرد .

خلیل از همان دوران نوجوانی به سمت هنر سوق پیدا کرد، هم خطّ بسیار زیبایی داشت و هم در رشته تئاتر تبحّرخاصی داشت، به طوری‌ که در نمایش حدیث عشـق  ایفـای نقـش داشتـند و ایـن نمـایش بـه خاطر هنـر نمایی زیبای خلیل محمّد زاده و همکارانش در آن زمان با استقبال خوبی روبرو شد .

 شهید خلیل محمّدزاده  13 ساله بوده که عازم جبهه شد و هنرش را مثل تمامی رزمندگان با اخلاص، در نبرد با دشمن بعثی به نمایش گذاشت .

در عملیّات والفجر مقدّماتی شرکت کرد یکی ار همرزمانش می گفت : در عملیّات والفجر مقدّماتی محاصره شده بودیم . هــــوا بسیار گـرم بود تشنگی امان همه رابریده بــود . دیدم خلیل  لبانش را برقنداق تفنگ گذاشته، گفتم چیه ترسیدی چه کارمی کنی؟ گفت: تشنه‌ام دیدم قمقمه اش پر از آب است گفتم چرا آب نمی نوشی؟ تو که آب داری گفت شاید رزمنده ای تشنه تر از من باشد برای او نگه داشته ام. گفتم خدایا با این سنّ کوچکش چه روح بزرگی دارد. 

 خلیل علاوه بر شرکت در عملیات والفجر مقدّماتی در عملیات های والفجر 8 ـ کربلای4 و5 و8 و عملیات نصر 7  حضور داشت ودر ارتفاعات دوپازا درحالی که فرمانده دستة یکی از گروهان های گردان علی اصغر (ع) لشکر 31 عاشورا بود به همراه فرمانده محبوبش شهیدسیّد محمود بنی هاشم به سوی معبود خود شتافت.

از آتش بوی خاکستر نیامد

        صدای لاله ی پرپر نیامد

                شقایق سیرتان لب تشنه رفتند

       زدست آب کاری برنیامد

  «هادی فردوسی»

قسمتی از وصیّت نامه شهید خلیل محمد زاده

ای عزیزان توجّه داشته باشید که پروردگار عالم هر نعـمتی را که به بندگان خود عطا می فرماید از آنان نمی گـــیرد؛ مگر این که کــفران نعمتش کنند، این امام والامقام (امام خمینی) هدیه و نعمت عظمایی است از طرف خداوند مهربان، پس قدر این نعمت را بدانید.

پدر ومادر عزیز مرا ببخشید که نتوانستم دِینم را نسبت به شما ادا کنم. من از شما شرمنده هستم که در موقع جهالت و نادانی اذیّت و یا ناراحتتان کردم، ان شاء الله که عفوّ می کنید.

پدر شهید محمدزاده می گوید: هرموقع به مرخصی می آمد و یا به مأموریت می آمد بیشتر اوقات خود را برای تربیت برادران و خواهران خود صرف می گذاشت و آنها را با احکام اسلام و با فرهنگ قرآن و انقلاب و دفاع مقدّس آشنا می ساخت، همیشه به یاد خدا بود و ذکر خدا می گفت، قرآن زیاد قرائت می کرد و دیگران را نیز به  فراگیری و قرائت قرآن کریم تشویق و هدایت می کرد.

نام : خلیل

نام خانوادگی : محمّد زاده علمداری

نام پدر: یوسف

وضعیت تأهل: مجرّد

تاریخ و محلّ تولّد : 1345

روستای میرکندی مشگین شهر

تحصیلات : راهنمایی

فعالیّت هنری : نمایش  وخطّاطی

تاریخ و محلّ شهادت :  66/5/14 سردشت منطقه عملیّاتی نصر 7

نحوه شهادت :  اصابت ترکش به سروپشت وپاها ودست ها

مزار : گلزارشهدای عاشورای مشگین شهر

انتهای پیام/ر

 

اشتراک‌گذاری

  • شهیدی که برای رفع عطش لبانش را بر قنداق تفنگ می‌گذاشت

دیدگاه‌ها

  • وارد کردن نام، ایمیل و پیام الزامی است. (نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد)
دیدگاه شما برای ما مهم است
هشت منهای هشت