سبلان ما

پایگاه خبری تحلیلی

سبلان ما

یک‌شنبه 14 بهمن 1403
  • گروه: سیاسی
  • کد خبر: 69655
  • بازدید: 9
  • 1403/11/14 - 00:19:20

در گفتگو با «سبلان ما»، بخوانید:

روایت زندگی یک مبارز انقلابی در مشگین‌شهر

روایت زندگی یک مبارز انقلابی در مشگین‌شهر

این مبارز انقلابی مشگین‎شهری می‌گوید: دوران کودکی بی‌عدالتی و ظلم‌های خاندان پهلوی را به‌وضوح می‌دیدم و از همان زمان مبارزه با رژیم شاه در وجودم جرقه خورد؛ اما مبارزات اصلی از سربازی‌ام و در سال ۵۳ و ۵۴ آغاز شد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «سبلان ما»، بازگشایی دفترچه خاطرات تاریخ معاصر ایران، ما را به روزهایی می‌برد که سرنوشت این مرزوبوم در گذرگاه تحولات بنیادینی قرار گرفت. دوران پهلوی با تمام دوران تاریکش و انقلاب اسلامی با شکوه و پیچیدگی‌هایش، دو فصل مهم از این کتاب هستند که هر صفحه از آن سرشار از روایت‌ها و تجربیاتی است که نمی‌توان از کنارشان به‌راحتی گذشت. به مناسبت ایام‌الله دهه مبارک فجر و آغاز ۴۷ بهارآزادی جمهوری اسلامی ایران با حاج احمد مستعلی‌زاده رزمنده و مبارز انقلابی که در دل مبارزات انقلابی در مشگین‎شهر حضور داشته به گفتگو نشسته‌ایم؛ این گفتگو، نه‌تنها فرصتی برای ثبت بخشی از تاریخ شفاهی ایران است، بلکه پلی به‌سوی شناخت بهتر ریشه‌های انقلاب اسلامی و ارائه تصویری دقیق‌تر از تجربیات مردم در این دوران پر فراز و نشیب است.

با شنیدن روایت‌های زنده و دست‌اول از شخصی که در قلب وقایع حضور داشته، می‌توانیم به درک عمیق‌تری از روح حاکم بر آن دوران، انگیزه‌های مبارزان، چالش‌ها و امیدهایشان دست یابیم.



 خودتان را معرفی کنید و از مبارزات انقلابی خود را از چه سالی شروع کردید؟

احمد مستعلی‌زاده فرزند غفار هستم در سال ۱۳۳۵ در شهر گرگان متولد شدم؛ پدرم اصالتاً اهل روستای قره‌قیه و مادرم اهل روستای بیجق مشگین‎شهر است به‌خاطر شغل پدرم که سرکارگر یک شرکت در شهر گرگان بود بعد ازدواج پدر و مادر به این شهر نقل‌مکان کردند، ولی مدتی بعد به شهرستان مشگین‎شهر آمدیم.

  از اول کودکی علاقه خاصی به ائمه اطهار و قرآن، نماز و روزه داشتم؛ چون در یک خانواده انقلابی و دوستدار اهل‌بیت بزرگ شده بودم که به همین علت کم‌کم در دوران کودکی خود اسم امام خمینی (ره) را شنیدم و وقتی بی‌عدالتی و ظلم‌های خاندان پهلوی را به‌وضوح می‌دیدم، مبارزات من با رژیم شاه در وجودم جرقه خورد.

اما فعالیت مبارزاتی اصلی بنده با رژیم شاه از سال ۵۳ و ۵۴ استارت خورد؛ بعد از اینکه نامزدم کردم به خدمت سربازی رفتم و در طول این مدت به علت عقاید مذهبی که داشتم بارها از طرف مأموران شاه و افسران پادگان اذیت می‌شدم به نماز و روزه‌ام گیر می‌دادند؛ ولی در آن زمان یک درجه‌دار مشگین‎شهری به من کمک کرد تا مسئول آشپزخانه پادگان سقز بشوم و نه‌تنها خود بلکه به دیگر سربازان که روزه می‌گرفتند غذا می‌دادم که بعد از مدتی این درجه‌دار به واسطه دوستی با من انقلابی شد.

 بعد از اتمام سربازی به مشگین‌شهر برگشتم و فعالیت انقلابی را به‌صورت جدی ادامه دادم   چندین بار به‌خاطر مبارزات انقلابی تحت تعقیب قرار گرفتم که جا دارد در اینجا از مرحوم آیت‌الله مشگینی و برادر ایشان و نقش ایشان در شروع مبارزاتی این شهرستان یاد کنم که بر گردن همه ما حق دارند.



 درباره ماجرای عکسی که در دست دارید، توضیح بدهید

این عکس سال ۱۱ بهمن ۱۳۵۷ گرفته شده است درست چند روز قبل از پیروزی انقلاب است که مردم شهرستان در این مسجد یعنی مسجد ولی‌عصر کهنه بازار (که قبل از انقلاب به مسجد اردبیلی معروف بود) جمع شدند و بیشتر افراد کفن پوشیدند و به‌طرف وسط چهارراه که میدان اصلی شهر در آن زمان بود رفتیم و شروع به شعاردادن علیه رژیم پهلوی کردیم.

 و اینکه گفتیم ما شاه را نمی‌خواهیم خودمان برای خودمان تصمیم می‌گیریم نه آمریکا و اسرائیل و وقتی سربازان شاه ما را اسلحه به دست دیدند از ترس شلیک و اتحاد مردم نتوانستند کاری بکنند.

بعد از آمدن امام خمینی (ره) انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن پیروز شد یکی از افرادی که همیشه پیش امام بودند تعریف می‌کردند که شب قبل پیروزی امام را دیدم که به بالای پشت‌بام رفتند من نگران شدم و آهسته به دنبال ایشان رفتم دیدم امام دستانش را به‌طرف آسمان برداشته و انگار با کسی صحبت می‌کند شنیدم که گفتند آقاجان من گفتم  تنهایی نمی‌توانم کمکم کنید. بعد من پایین آمدم دیدم امام با لبخند آمدند و گفتند به همه بگویید فردا به خیابان‌ها بیایند که مردم و انقلاب پیروز است.


 از بعد پیروزی انقلاب و دوران دفاع مقدس برای ما بگویید چه تصویر شاخصی از این دوران دارید؟
بعد پیروزی انقلاب در سلام ۱۳۵۹ به جبهه به‌عنوان بسیجی رفتم و مدتی با دکتر شهید چمران بودم که از خاطرات یاد ماندنی بنده هست که شهید چمران اکثر شب‌ها با پای پیاده به شناسایی می‌رفتند و صبح با لبانی خشکیده و خسته برمی‌گشتند که آن زمان جنبش لبنان که الان به‌عنوان حزب‌الله نام گرفت در طول هشت سال جنگ تحمیلی کمک فراوانی کردند.

وضعیت و پیشرفت کشور را قبل از انقلاب و بعد از انقلاب برایمان تشریح کنید

 ایشان مکثی می‌کند وبا چشمانی اشک‌آلود و بغض گرفته می‌گوید مردم باید قدر انقلاب امام و شهدا را بدانند؛ چون امام و شهدا و جانبازان به ما هویت دادند مردم ایران کاملاً مصرف‌کننده بودند و رضاخان فرزند ناخلفش نوکر آمریکا و اسرائیل بودند و کشورها ثروت‌های ملی ما را چپاول می‌کردند هیچ امکاناتی در زمان شاه نداشتیم؛ ولی به برکت انقلاب اسلامی دورترین روستاهای ما از نعمت برق، آب، تلفن ازنظر اقتصادی بسیار جلو هستیم و همه اینها را مدیون خون شهدا و امام هستیم.

به‌عنوان یک مبارز انقلابی و رزمنده دوران مقدس چه توصیه‌ای به مسئولان کشور و نسل آینده دارید؟ 

به مسئولان توصیه می‎کنم دستاوردهای انقلاب اسلامی را به نسل جوان به نحو احسنت انتقال دهند و نگذارند عده‌ای با سیاه‌نمایی مانع دیده‌شدن این دستاوردها باشند؛ خانم‌ها آن زمان به‌تنهایی نمی‌توانستند شب تا سر کوچه برود؛ اما امروز به برکت خون شهدان و سردار سلیمانی یکی از با امن‌ترین کشورهای دنیا هستیم و برای این امنیت خون هزاران جوان ریخته شده و اینکه همه ما وظیفه داریم پشت رهبری ولایت‌فقیه باشیم تا به مملکتمان آسیبی نرسد و در طول هشت سال دفاع مقدس شهدا و جانبازان و رزمندگان با دست‌های خالی نه‌تنها در برابر رژیم صدام بلکه کل دنیا ایستادگی کردند و نگذاشتند یک وجب از خاک کشور به دست دشمن بیفتد و این خاک مقدس است و باید قدرش را بدانیم.

تاریخ شفاهی، گنجینه‌ای پرارزش از روایت‌های دست‌اول شاهدان عینی است که می‌تواند لایه‌های پنهان و نادیده گرفته‌شده رویدادهای تاریخی را آشکار کند. این روایت‌ها، نه‌تنها به بازسازی دقیق‌تر وقایع کمک می‌کنند، بلکه ابعاد انسانی و احساسی آن دوران را به نمایش می‌گذارند.

انتهای خبر/


اشتراک‌گذاری

  • روایت زندگی یک مبارز انقلابی در مشگین‌شهر

دیدگاه‌ها

  • وارد کردن نام، ایمیل و پیام الزامی است. (نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد)
دیدگاه شما برای ما مهم است
نه منهای هشت