- گروه: اجتماعی
- کد خبر: 69688
- بازدید: 18
- 1403/11/16 - 04:20:08
در «سبلان ما»، بخوانید:
روایت زندگی تنها بانوی جانباز مشگینشهری
مدینه هلالی تنها بانوی جانباز هشت سال دفاع مقدس مشگینشهری گفت: فقط ۱۸ سال داشتم و اوایل زندگی مشترکم بود، صدای آژیر هنوز در گوشم است؛ ناگهان هواپیماهای دشمن حمله کردند و همهجا را بمباران کردند.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «سبلان ما»، وقتی به تاریخ اسلام نگاه میکنیم رشادتها و فداکاریهای بانوان کمتر از مردان نیست هر کجای تاریخ اسلام را نگاه میکنم میبینم همراهی زنان، بانوان و مادران دوشادوش مردان باعث ماندگاری آن در تاریخ شده است؛ زنانی مثل حضرت خدیجه (س) و حضرت زهرا (س) که تمام دارایی خود را در راه اسلام ولایت بخشیدند.
اگر همراهی حضرت خدیجه (س) با پیامبر اسلام (ص) و حضرت زهرا (س) در کنار مولای متقیان و حضرت زینب (س) و حضرت امالبنین (س) نبود، شاید تاریخ طور دیگری رقم میخورد اما گذشت و ایستادگی بزرگ بانوی دوعالم حضرت فاطمه زهرا و نثار جانعزیزش در راه حمایت از ولایتفقیه و همسرش باعث شد ظلم کفار در تاریخ ثبت شود و اگر سخنوری حضرت زینب (س) نبود کربلا در کربلا میماند؛ اگر گذشت حضرت امالبنین (س) نبود و از بهترین و عزیزترین کس خود که فرزند است؛ آن هم فرزندی مثل حضرت ابوالفضل (ع) که به ندای مولایش لبیک گفت و در راه اسلام قرآن به شهادت رسید که هنوز بعد از گذشت ۱۴۰۰ سال زبان قاصر از وصف شجاعت شهامت آن حضرت است نمیگذشت تاریخ جور دیگری رقم میخورد؛ اما بعد از واقعه کربلا در انقلاب اسلامی نیز تاریخ، زنان و مادران همانند حضرت زینب را به تکرار به خود دیده است که در عرصههای مختلف پشتیبان ولایت و اسلام انقلاب بودند.
تحمل درد چهلساله فراموشکارم کرده است
مادران و همسران شهدا زنانی که به نوبه خود در دوران مختلف حماسهساز شدند و همانند حضرت زینب (س) که از مهمترین جلوههای آن حضور بانوان در پیروزی انقلاب اسلامی و در طول هشت سال دفاع مقدس است؛ دفاعی مقدسی که هشت سال به طول انجامید و با رشادت و شهادت همراه بود و فداکاری زنان در این عرصه گسترده و قابلستایش است و امروز همزمان با ولادت حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز پای صحبت تنها بانوی جانباز دفاع مقدس مشگینشهر نشستیم؛ بانویی که در اوایل جوانی و همزمان با شروع زندگی مشترک خود به درجه رفیع جانبازی نائل شده است.
مدینه هلالی فرزند الماس خان متولد ۱۳۴۸ اهل روستای گیلر از توابع مشگینشهر در سال ۱۳۴۸ دیده به جهان گشوده و دوران کودکی و نوجوان در این روستا سپری کرد و بعد از ازدواج به واسطه شغل همسرش به تبریز کوچ میکنند؛ وی در سال ۱۳۶۴ در محله عباسیه شهر تبریز بر اثر بمباران رژیم بعث عراق مجروح و دست چپ این بانوی جانباز از مچ قطع میشود.
از بانو مدینه هلالی خواستم از آن دوران و نحوه مجروحیت برایمان بگوید، او نگاهی به من کرد و گفت: حرف زیاد است؛ ولی مشکلات، تحمل درد و زخم چهلساله فراموشکارم کرده است ولی سعی میکنم تاحدامکان آنچه در ذهنم مانده را بازگو کنم.
فقط ۱۸ سال داشتم که مجروح شدم
برایم جالب و جای سؤال است یک زن چگونه میتواند با نبود یکدستش، پنج فرزند به دنیا بیاورد از او سؤال کردم که قبل مجروحیت فرزندی داشتید؟ خندید و گفت: فقط ۱۸ سال داشتم و اوایل شروع زندگی مشترکم بود که افتخار جانبازی نصیبم شد.
و این مسئله کنجکاوترم کرد، یعنی شما بعد مجروحیت بچهدار شدید برایتان سخت نبود؟ خندید و گفت: چرا خیلی برایم سخت گذشت بزرگ کردن بچهها آنهم تکوتنها چون همسرم روزها سرکار بود و من هم غریب و تنها بودم.
از مدینه خانم خواستم ماجرا را برایم مفصل توضیح دهد و این بانو ادامه داد: وقتی ازدواج کردم، رفتیم تبریز و اتاق کوچکی در محله عباسیه اجاره کردیم و چون تنها و دور از خانواده بودم با همسایهها که خیلی هم مهربان بودند ارتباط گرفتم؛ کمکم با دعوت خانمهای همسایه پای من به مسجد حضرت ابوالفضل محله باز شد و در جلسات مسجد حضور مییافتم.
آرزو داشتم در جنگ شرکت کنم
مدینه خانم ناخودآگاه به فکر فرومیرود از ایشان پرسیدم چیزی ذهنتان را درگیر کرده است؟ آرام و باوقار پاسخ داد: یادمِ آن زمان خانمی بود که شبانهروز در حال تهیه و بستهبندی نان و خشکبار یا تهیه لباس برای رزمندگان جبهه بود؛ ارتباط و آشناییام با این خانم باعث شد پای ثابت حضور در مسجد باشم و در تهیه و بستهبندی به همراه بانوان مشغول باشم؛ ولی هر وقت میدیدم رزمندگان را به جبهه بدرقه میکنند با خودم فکر میکردم کاش من یک مرد بودم و در جنگ شرکت میکردم و این برای من یک آرزو شده بود.
تنها بانوی جانباز هشت سال دفاع مقدس مشگینشهری خواستم نحوه مجروح شدنش را برایم بگوید و این بانو گفت: یک فروردین ۱۳۶۴ بود برق قطع بود صدای آژیر هنوز در گوشم است، ناگهان هواپیماهای دشمن حمله کردند و همه بیرون دویدند و همهجا را بمباران کردند؛ چشم که باز کردم گفتند سه روز است در بیمارستانی و چند روز بعد دوباره چشم باز کردم گفتند درست یک هفته است اینجایی و بعد از عمل دستم را از مچ قطع کردند.
بعد مجروحیت با همراهی همسرم به زندگی عادی برگشتم
گفتم قطع دستتان برایتان سخت نبود؟ خندید و گفت: چرا ولی خوب مگر جان من عزیزتر از جان کسانی است که شهید میشدند و در راه امنیت و آرامش ما به شهادت رسیدند؟ با همراهی همسرم بعد مجروحیت به زندگی عادی برگشتم خیلی سخت بود که در اوج جوانی یکی از حیاتیترین قسمت بدنم را از دست بدهم ولی خوب چارهای نبود باید با این مشکل کنار میآمدم اولین فرزندم به دنیا آمد و مدتی بعد فرزند دومم والان دارای پنج فرزند هستم باهر سختی که بود بچههایم را بزرگ کردم و بعد چند سال از تبریز به شهر خودمان برگشتیم.
از این بانوی بزرگ پرسیدم فرزندانت چطور با این مشکل کنار آمدند و عکسالعملشان چه بود؟ گفت: اوایل سخت بود و خیلی سؤالپیچ میکردند ولی خوب رفتهرفته عادت کردند.
در میان صحبتش آرام به من گفت: من خیلی از مشکلاتم را از بچهها قائم میکنم چون نمیخواهم از نظر روحی آسیبی ببینند.
به عقب برگردم پشیمان نیستم
پرسیدم اگر زمان به عقب برگردد چهکار میکنید؟ گفت: سعی میکردم به جبهه برم و از وطنم دفاع کنم گفتم پشیمان نیستید؟ گفت: چرا پشیمان باشم! مگر وضع سوریه، لبنان غزه و عراق را نمیبینید؛ اگر رزمندگان، جانبازان و شهدا از کشورمان دفاع نمیکردند الان وضعیت ما بدتر از آنها بود.
برایم جالب بود که یک زن اینچنین شجاعانه حرف میزند به مدینه خانم گفتم چه توصیهای برای بانوان وزنان دارید: گفت: حجابشان را رعایت کنند گول حرفهای دشمنان را نخورند؛ آنها به فکر ما نیستند به فکر خودشان هستند؛ از حضرت زهرا و حضرت زینب الگو بگیرند ما انقلاب نکردیم و شهید ندادیم که وضع حجابمان الان اینطوری باشد.
نگاه سنگین بعضیها جانبازان را خیلی ناراحت میکند
پرسیدم چه خواسته و توصیهای به مسئولین دارید؟ گفت: انتظار خاصی ندارم ولی من یک جانبازم و هیچکدام از بچههایم با داشتن تحصیلات دانشگاهی شغل دولتی ندارند و حتی سهمیه خودرو هم برای من شامل نشده است امیدوارم مسئولین بنیاد فکری برای اشتغال فرزندان من هم بکنند.
تنها بانوی جانباز دفاع مقدس مشگینشهری حین خداحافظی گفت: نگاه سنگین بعضی از مردم ما جانبازان را خیلی ناراحت میکند چون به ما بهعنوان کسانی نگاه میکنند که دولت فقط برای ما کار میکند و فرصتهای شغلی را تصرف کردیم در صورتی اگر مشکلات ما و خانوادههایمان را ببینند دیدگاهشان عوض میشود و درک خواهند کرد که هیچچیز جایگزین سلامتی جسم و روح روان نمیشود.
انتهای خبر/ ص
دیدگاهها