- کد خبر: 22568
- بازدید: 1,566
- 1394/08/24 - 11:33:17
یاران سیدالشهداء در بیله سوار 2/
با شهید علیرضا فرجاد آشنا شوید+نامه ها و تصاویر
شهید علیرضا فرجاد اهل روستای طومار بیله سوار بود که در سال 1346 دیده به جهان گشود اما مدت زندگی او در دنیا به 20 سال نکشید و در سومین روز از خرداد سال 1365 در منطقه جنگی حاج عمران بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
به گزارش خبرنگار ، به نقل از مغان امروز، مشخصات کامل شهيد عليرضا فرجاد را بخوانید؛
شهيد عليرضا فرجاد درپنجم آذرماه سال 1346 در روستاي طومار عليا از توابع شهرستان بيله سوار در يك خانواده متدين و مذهبي به دنيا آمد.
عليرضا چهارمين فرزند يك خانواده شش نفره بود. پدرش محمد فرجاد كارمند بازنشسته كشت و صنعت و مادرش گل قيد صحرائي خانه دار بود. زماني كه عليرضا خردسال بود والدينش در روستا زندگي مي كرد و از طريق كشاورزي و دامداري زندگي خود را مي گذراندند. آن موقع عليرضا نيز كه هنوز به مدرسه نرفته بود ،با بچه هاي محل بازي مي كرد.
وقتي عليرضا به 6 سالگي رسيد روستاي طومار عليا مدرسه اي نداشت به همين خاطر عيرضا به بيله سوار مي رود و در خانه خواهرش مي ماند و در مدرسه پهلوي بيله سوار در سال 1356 براي اول ابتدايي ثبت نام مي كند و با حمايت خواهرش به درس خود ادامه مي دهد.
وضعيت درس مناسبي داشت ،جزء دانش آموزان خوب مدرسه بود و هميشه معلمان درسش را تحسين مي كردند . هميشه معدل عالي داشت و جزء دانش آموزان ممتاز بود.
در دوران كودكي عليرضا اوقات فراغت خود را با بچه هاي محل كوچه بازي مي كرد و حتي در امورات خانه به خواهرش كمك مي كرد. خواهرش در اين باره مي گويد: عليرضا كه آن موقع در خانه ما درس مي خواند. بسيار خجالتي بود . بيشتر وقت خود را به درس خواندن صرف مي كرد حتي علي رغم كودكي نماز مي خواند و در دوره ابتدائي روزه مي گرفت.
عليرضا در دوره نوجواني دوره راهنمايي را در در سال 1357 در مدرسه شهيد مطهري بيله سوار و دوره متوسطه را در دبيرستان 17 شهريور همان شهر در سال1360 شروع كرد و تا سوم متوسطه در رشته علوم تجربي به تحصيل خود ادامه داد و حين تحصيل داوطلبانه به جبهه اعزام گرديد.
وضعيت درس او در دوره راهنمايي و متوسطه خيلي عالي و جزء دانش آموزان ممتاز مدرسه بود. در اين دوره پايبندي وي به اسلام و دين باز هم بيشتر قوت گرفت،مدام نمازش را مي خواند و دوست داشت هميشه نمازش را در مسجد پشت حاج شفيع امام جمعه بيله سوار بخواند. در هيئات هاي عزاداري شركت مي كرد و عضو پايگاه شهيد عباسقلي نژاد بود.
عليرضا به اثار هنري نيز فوق العاده علاقه داشت بويژه نقاشي روي شيشه جزءتفرحات اوقات فراغت او بود. ضمن اينكه در دوره نوجواني در امورات زندگي به والدينش نيز در كارهاي خانه كمك مي كرد و براي در آوردن كمك خرجي مدرسه كارگري هم مي كرد.
مادر شهید درباره فرزندش می گوید؛
مادرش درباره عليرضا چنين مي گويد: عليرضا بچه درس خوان و متدين بود،در فعالتهاي اجتماعي مشاركت خوبي داشت. نوجوان قانع و فروتن بود. يادم است وقتي پدرش به او پول مي داد تا براي خودش لباس نو بخرد بارها ديديم همان پول را برده و به حساب جنگ و جبهه واريز كرده بود. مي گفت كمك به جنگ واجب تر است. عليرضا ضمن تحصيل گاهاً كارگري هم مي كرد. ارتباط و تعاملاتش با هم خوب و عالي بود. مادرش را خيلي دوست مي داشت. به خواهر بزرگترش نيز علاقه ويژه اي داشت. ارتباطش با بقيه نيز خوب و عالي بود. با همه همسايه ها رابطه خوبي داشت بطوريكه بعد از شهادت او همسايه ها نيز خيلي ناراحت شدند و ازرفتار او هميشه تعريف مي كردند.
عليرضا در دوره نوجواني دوستان زيادي داشت از جمله دكتر صالحي،احد ندايي،اكبر قلي وند،مهندس ديدار و آقاي ميرزايي كه از دوستان و همكلاسيهاي او بودند كه همه شان مومن و متدين بودند.
دوره جواني عليرضا كه فرا رسيد به عليرضا به يك انسان پخته تبديل شده بود و در مواجهه با مشكلات به خدا توكل مي كرد. مقاوم و جسور بود وخود از پس مشكلات بر مي آمد.
عليرضا رشته تجربي را انتخاب كرد چون دوست داشت پزشك شود و آرزويش اين بود. هميشه به خواهرش مي گفت خواهرجان انشاء اله دكتر مي شوم و از شرمندگي شما بيرون مي آيم.
مادرش مي گويد: عليرضا آنچنان پايبند به اصول اسلامي بود . در هيچ شرايطي فرائض ديني را ترك نمي كرد. تابستانها كه كارگري ساختمان مي كرد يادم است ماه رمضان بود و گرماي شديد تابستان رمق آدم را مي گرفت. عليرضا در حين كارگري به هيچ وجه روزه اش را نمي خورد.
حتي روزي صاحب كارش آمد و گله كرد كه عليرضادر گرماي شديد با آن شرايط كاري سخت روزه مي گيرد و هر چه اصرار كردم روزه اش را نشكست و قبول نمي كرد. مي گفت هر چه به من گويد انجام مي دهم ولي به من نگويند روزه ام را بخورم.
مادرش مي گويد: شهادت عليرضا براي خانواده بسيار ناراحت كننده بود. چون او تنها پسر خانواده بود 6 دختر داشتيم و تنها يك پسر به همين جهت شهادت او كمر خانواده را شكست. روحش شاد و يادش پر رهرو
دوست شهید درباره او می گوید؛
آقاي ندايي از دوستان شهيد مي گويد: از دوره راهنمايي باشهيد آشنا بودم از نظر اخلاقي يك انسان وارسته بود و از دانش آموزان خوش اخلاق مدرسه بود وضعيت درسي خوبي داشت و به دانش آموزان ضعيف نيز كمك مي كرد. عضو انجمن اسلامي مدرسه بود. به رشته پزشكي علاقه مند بود. غير از آن به مسائل سياسي روز نيز علاقه مند بود ساده زيست و ساده پوش بود. به همين خاطر به دانش آموزان بيشتر نفوذ داشت.
عليرضا اعتقاد داشت وظيفه همه است جهت دفاع از وطن و رهبر به جبهه بروند بر اين اساس هم به جبهه كمك مالي مي كرد و هم اينكه خودش عملاً در جبهه هاي جنگ حاضر شد.
عليرضا در اواخر سال 1364 بصورت داوطلبانه از طريق سپاه بيله سوار به عنوان بسيجي به جبهه اعزام شد و به عنوان رزمنده فعاليت كرد تا اينكه در تاريخ 3/3/1365 در اثر درگيري با نيروهاي عراق و اصابت تركش به بدن در خاك عراق منطقه حاجي عمران به درجه شهادت نائل گشت و در گلزار سيدالشهداء بيله سوار به خاك سپرده شد.
خواهر شهید درباره او می گوید؛
خواهرش مي گويد: عليرضا اعتقادات خاصي داشت. روز عاشورا بود بعد از اتمام عزاداري براي نهار آمديم خانه. همه نهار خوردند جز عليرضا، ما ناراحت شديم كه چرا نهار نمي خوري عليرضا گفت مگر روز عاشورا كه امام حسين و يارانش تشنه و گرسنه جان دادند آدم پلو و خورشت مي خورد. آن روز با پياز خالي غذا خورد
بخش هایی از نامه های شهید به دوستان و آشنایان؛
سلام عليكم.
محمود جان سلام گرم مرا كه از پرده هاي قلبم سرچشمه مي گيرد بپذير اميدوارم در اين هواي خوب بهاري بيله سوار شاد وخندان باشيد وهيچگونه نگراني نداشته باشيد و جزء به خدا محتاج كس ديگر نباشيد. خدايي كه قادر به همه چيز است وصاحب كل شي است. واگر از احوالات من جويا باشيد خوب هستم وسلامتي برقرار است. وفقط نگراني ام از جانب شماست. محمود جان نامه پر مهر ومحبت تو در تاريخ 20/2/65 به دستم رسيد. خيلي نگران بودم فكر مي كردم كه خداي نكرده حتما چيزي شده كه نامه نمي نويسيد. ولي با رسيدن نامه خيالم راحت شد. و شاد شدم . برادر جان درباره درس من تلاش نكن چون فايده اي ندارد از طرفي وقت امتحانات فرار رسيده ومن به هيچ درسي نگاه نكرده ام. واز طرف ديگر كتابي در اينجا نيست كه از آن استفاده نمايم. اگر موقعيت فرصت مي داد خيلي خوب ميشد. ولي چه مي توان كرد. ان شا الله در شهريور همه اش را پاس خواهم كرد. اصلا در مورد آن تلاش نكن. در اينجا اصلا امكان آن نيست كه امتحان دهم از بچه هاي كرد پرسيدم وآنها گفتند كه ما تا سه چهار روز ديگر امتحانات را تمام مي كنيم. بنا براين نمي توانم اينجا امتحان بدهم. برادر مي گويي كه با من تماس تلفني داشته باش در اين شهر نمي توان با خانه هاي بيله سوار تماس گرفت چون از قرار معلوم با خانه هاي بيله سوار نمي توان با تلفن صحبت كرد بيش از اين وقت عزيزت را نمي گيرم. سلام مرا به پدر ومادر وشهناز ومهناز واقدس وفرحناز وكامبيز و حبيب وبچه ها وپروين وفاطمه واكرم ومعصومه واكبرو جعفر واحمد ورسول وآمنه وبرسان
وبه همه دوستان وآشنايان سلام مرا برسان.
جاننثار و دوستدار همه شما عليرضا فرجاد
اين نامه را توسط برادر نادر كياني مي فرستم.
به نام خدا
سلام خويش را به نسيم هاي بهاري كردستان مي دهم سلام خويش را از كوه هاي سر به فلك كشيده پيرانشهر مي سپارم وسلام پر مهر خويش را به رودهاي سرد وگواراي اين مرز وبوم مي ريزم تا به شما انسانهاي پر مهر ومحبت برسد. انسانهايي كه قلب خود را سيقل داده شما انسانهايي كه قلبتان پر از مهر وصفاست. سلامتي خويش را با لطف خداي متعال به شما خبر مي دهم ما هم در پيرانشهر هستيم وجاي هيچگونه نگراني نيست. چون كردستان ديگر كردستان قبلي نيست ديگر سرزمين خوش آب وهوا وآرام است. ديگر كردها همه به سوي جبهه ها مي شتابند. وانقلاب را ياري مي كنند. خدا را از ياد مبريد و ما را با دعاهاي خويش ياري كنيد. پدر ومادرم را تنها نگذاريد و نگذاريد آنها غم وغصه بخورند. و به حرفشان گوش دهيد. من كه به حرفشان گوش نداده وبه جبهه آمدم. ايشان نيز غصه مرا نخورند. اين مناطق جنگي كاملا در اختيار نيروهاي ماست. و هر گونه حركتي را دفع مي كنند. و ما هم تقريبا مدت سه ماه اينجا هستيم. البته همه نيروهاي اعزامي مدت سه ماه هستند برادر محمود به پروين بگو كه برنامه امتحانات كلاس سوم تجربي را از شاگردان بگيرد وبرايم بفرستد. حوصله بيشتر نوشتن را ندارم چون وقت كم است مجبور شدم نامه را با خط قاطي بنويسم. سلام مرا به پدر ومادر وشهناز ومهناز واقدس وفرحناز وكامبيز و حبيب وبچه ها وپروين وفاطمه واكرم ومعصومه واكبرو جعفر واحمد ورسول وآمنه وبرسان. وبه همه دوستان وآشنايان سلام مرا برسان . منتظر جواب فوري شما هستم. حدود 40 نفر از بيله سوار با من هستند. بعد از اين نامه هاي زيادي خواهم نوشت واز اين بابت نگران نباشيد. ودر ضمن بنويسيد كه تلگرافم رسيد يانه.
ساقيا جام سيم ده كه نگارنده غيب
نيست معلوم كه در پرده اسرار چه كرد
اي غمديده حالت به شود دل بد مكن
وين سر شوريده با آيد به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل بر سر كشي اي مرغ خوشخوان غم مخور
دوستار هميشگي شما علي فرجاد. 5/2/65
به نام خدا
به حضورمبارك نادر برسد
سلام
اميدوارم كه هميشه شاد وخوشحال باشيد ودر زير سايه خدا با راحتي زندگي كنيد. اگر از احوالات بنهد جويا باشيد به حمد وسپاس خدا سلامت وسالم هستم. واز شما نهايت تشكر را دارم. باري نادر جان هيچ ناراحتي نداريم وجايمان راحت است ونگران نباشيد. برايم بنويس كه آيا ناراحتي پدرم رفع شد يا نه . حال حبيب آقا چه طور است؟ آيا راه مي رود يانه. ديگر نمي خواهم وقت گرانبهايت را بگيرم سلام مرا به مهناز خواهر مهربانم برسان وبگو كه گريه نكند. سلام مرا به حبيب آقا برسان. از چشمان حبيب ببوس. سلام مرا به پدر ومادرت واميد وخانواده سعيد وپدرم ومادرم و وشهناز ومهناز واقدس وفرحناز وكامبيز و حبيب وبچه ها وپروين وفاطمه واكرم ومعصومه واكبرو جعفر واحمد ورسول وآمنه وبرسان. شما را به خدا مي سپارم.
دعا گوي همه شما عليرضا فرجاد 6/2/65
به نام خدا
سلام گرم مرا كه از پرده هاي قلبم سرچشمه مي گيرد بپذير
اميدوارم در اين هواي خوب بهاري بيله سوار شاد وخندان باشيد وهيچگونه نگراني نداشته باشيد و جزء به خدا محتاج كس ديگر نباشيد. خدايي كه قادر به همه چيز است وصاحب كل شي است. واگر از احوالات من جويا باشيد خوب هستم وسلامتي برقرار است. به ياد داشته باشيد كه هميشه به خداوند توكل كنيد كه او براي همه بس است. وبا ياد او دلها آرام مي گيرد. همه كس وهمه چيز در مقابل قدرت او هيچ است. هميشه فقط محتاج خداوند باشيد. اميدوارم نگراني مادر دلسوز ومهربانم رفع شده باشد. وشاد وسرحال باشيد. واز اين هواي لطيف بهاري بهره مند باشيد . واز زندگي لذت ببريد. وبه خداوند روي آوريد. وفكر بنده را نكنيد كه ما به هيچ چيز احتياج نداريم. الا به خدا. نمي خواهم بيش از اين وقتتان را بگيرم. از طرف من به مادر عزيزم سلام برسانيد. سلام مرا به پدر ومادر وشهناز ومهناز واقدس وفرحناز وكامبيز و حبيب وبچه ها وپروين وفاطمه واكرم ومعصومه واكبرو جعفر واحمد ورسول وآمنه وبرسان. وبه همه دوستان وآشنايان سلام مرا برسان . ودر آخر به فيروز ومحمد بگو كه اصلا اين نادر مهربانم را اذيت نكنند و به نورخانم نه نه ام وبه خاله ام وبچه هايش سلام برسانيد. شما را به خدا مي سپارم.
دعا گوي همه شما عليرضا فرجاد 15/2/65
انتهای پیام/
دیدگاهها