- کد خبر: 8205
- بازدید: 1,459
- 1393/05/09 - 15:00:50
پنج شنبه ها با شهدا؛
شهیدی که جبهه رفتن را بر ازدواج ترجیح داد +عكس
کودک لاغر اندامي بود که هنوز هم خانوادهاش با لباني پر از خنده به ياد دارند كه يک روز کم مانده بود باد او را با خود ببرد.
به گزارش سبلانه به نقل از آران مغان؛ هسته هاي اوليه "اصلاندوز" از توابع شهرستان پارسآباد در استان اردبيل تازه در حال شکلگيري بود که دومين فرزند خانواده "بهرام خورشيدي" به دنيا آمد. تير ماه بود و هوا گرم و حضور نوزادي پسر، دل خانواده را گرمتر کرد. او را بهلول نام نهادند. پدر بهلول کارمند سازمان آب بود و همين امر رفاه نسبي خانواده را تا حدودي تامين ميکرد.
دوران خردسالي بهلول با جست و خيزهاي بچهگانه و توپ بازي گذشت. مادرش به ياد ميآورد که بهلول بچهاي بود دوست داشتني و زيبا.
هنگامي که وارد دوران کوکي شد وضع خانواده بهتر شده بود. حالا آنها ميتوانستند خانه کاه گلي جنب مسجد را ترک کرده و خانه جديدي براي خود دست و پا کنند که آبرومندتر بود و اجازه ميداد زندگي در آن جريان روانتري داشته باشد.
پدرش او را در مدرسه ابتدايي اصلاندوز ثبت نام کرد. بهلول بي هيچ تشويش و دلهرهاي به مدرسه رفت و خيلي زود با محيط و نظم آن انس گرفت.
در همان دوران کودکي به راحتي احساس ميشد که رفتار اصولي و نظم را دوست دارد و اين امر در زندگي او هميشه ادامه يافت.
سالهاي ابتدايي را با موفقيت سپري کرد. تکاليفش را به دقت انجام ميداد و خوب نقاشي ميکرد.
دوران راهنمائي را در مدرسه دکتر بهشتي اصلاندوز خواند. آنجا بود که از پدر و اطرافيان چيزهايي از انقلاب و امام خميني و ستم هاي رژيم شاهنشاهي شنيد. اما هنوز انقلاب تا اصلاندوز فاصله داشت. فاصلهاي اندک.
بهلول وارد دبيرستان شهيد نواب صفوي اصلاندوز شد. حرف و حديث خانه و مدرسه به سرعت در حال دگرگوني بود. در کشور حوادث مهمي در حال اتفاق افتادن بود. سال اول دبيرستان بود که انقلاب پيروز شد و بهلول در فضاي ديگري نفس کشيد.
آن کودک لاغر اندامي بود که هنوز هم اهالي خانوادهاش با لباني پر از خنده به ياد ميآورند كه يک روز کم مانده بود باد او را با خود ببرد، ديگر جوان انقلابي پاکباختهاي شده بود. در بسيج دانشآموزي، هسته مقاومت و مسجد و مدرسه و هر جا که نياز انقلاب را احساس ميکرد، حضور داشت. حضوري که او زا، ضمير او را راضي و خشنود نميکرد. زيرا در آن سوي کشور جنگ بود. جنگي که همه چيز کشور را تهديد ميکرد.
در خرداد ماه سال 1361 مدرک تحصيلي خود را در رشته "اقتصاد و اجتماعي" گرفت. احساس کرد که حالا راحت شده است و ميتواند با خيال راحت دين خود را به کشور ادا کرده و براي رسيدن به آرزويش تلاش کند. (آرزوي پيروزي در جنگ).
بهلول به فاصلهاي اندک در سال 1361/5/21 براي دفاع از ناموس و كشورش عازم جبهه شد و قبل از هر چيز دفترچه خاطراتي خريد تا هر آنچه را که نوشتني بود در آن بنويسد.
در همين دفتر است که اکنون بخشهائي از حافظه زمان و مکان به همت آن دانشآموز پرشور ديروزي نقش بسته است. خاطراتي که اجبار جنگ اجازه نداده است مرتب و منظم نوشته شود. به واسطه همين دفتر است كه ميبينيم رزمندگان جوان و نوجوان چگونه وقت را غنيمت ميشمردند تا در جبهه باشند و چگونه و چقدر از بي برنامگي رنج ميبردند.
اين دفتر شامل گزارش مختصر احوالات خصوصي هم هست. در جايي ميخوانيم كه بهلول با دوستانش به سير و سياحت ميرود. به سينما رفته فيلم "دادا" را مي بيند و گريه ميكند. او به احوالات اطرافيان نيز توجه ميكند و در مييابد، مردمان همه جا مثل هم هستند.
به پشت جبهه که برگشت دلش در همان جا بود. همانجا که گاهي زير غرش توپ و خمپاره مينشست و چهرهي مورد علاقه خود را تمثيل ميکرد و يا براي خانواده و دوستانش نامههايي مينوشت و اظهار اطمينان ميکرد که "جاي نگراني نيست."
با پايان مأموريت به خانه برگشت. اما نميتوانست در خانه بنشيند، زيرا در اين جنگ موضوع شرف ملي مطرح بود و اسلام و کفر. دوباره و اين بار به عنوان عضوي از گردان جندالله و سرباز پاسدار و در حالي که بي سيم چي گردان بود، وارد منطقه جنگي کردستان شد.
آنچه بهلول خورشيدي براي خانواده و دوستانش مينوشت تنها بيانگر آرامش اقيانوس بود. جبهه، جاي نگراني بود. جنگ بود. ضد انقلاب بود. منطقه بزرگي از کشور آلوده به مين بود. جائي که بهلول در روي آن خدمت ميکرد. چشم از پيش پا بر نميداشت و تمام جان خود را در گوش ها و چشمهايش نهاده بود تا نگذارد چشم زخمي به گردان برسد.
خمپارهها و توپ ها در هوا صفير ميکشيد. شامگاه بود که ناگهان با انفجاري به هوا پرتاب شد و بر زمين افتاد. مگر نه اين است که آرزو ميکرد اولين شهيد زادگاه خود باشد.
همرزمانش نتوانستند کاري انجام دهند. آنجا روي خاکهاي سردشت سمت چپ بدنش پر از ترکش شده بود. خون بر خاک نشت ميکرد و در حالي که هوا لحظه به لحظه تاريکتر ميشد او احساس سبک بالي ميکرد و ديگر در نمييافت چرا بعضي ها گريه ميکنند در حاليکه جائي براي گريه نبود و در آن دوردستها... نگاه کن ... نگاه کن!
زندگينامه شهيد:
1- شرحي مختصر از وضعيت خانوادگي:
شهيد بهلول خورشيدي در تيرماه 1343 در روستاي اصلاندور در يک خانواده کارگري به دنيا آمد. او کودکي تيز هوش و پر خروش بود و از اين حيث افكار دروني اش بالاتر از همسن و سال هاي خود بود. در 6 سالگي به دبستان رفت و پس از پايان دوره ابتدايي وارد مقطع راهنمايي شد و همچنين در مقطع دبيرستان نيز شاگرد نمونه بود دبيران از وضعيت درسي و اخلاقي او رضايت داشتند.
2- شرحي از دوران تحصيل:
شهيد بزرگوار که در زمان شکوفايي انقلاب پر شکوه اسلامي که در کلاس اول نظري بود شهيد بزرگوار با ديد اميدوارانه و مطمئن به آن مي نگريست و به رهبري حضرت امام خميني (ره) عشق و علاقه وصف ناپذيري داشت شهيد بزرگوار با توجه به علايق فراوان که به صورت شبانه روزي در بسيج و انجمن اسلامي اصلاندوز فعاليت مي کرد در خرداد ماه 61 با معدل عالي در خرداد ماه موفق به اخذ ديپلم گرديد.
3- فرازهايي از فعاليت هاي مبارزاتي شهيد قبل و بعد از انقلاب:
برادر شهيد که به صورت شبانه روزي در پايگاه شبانه روزي در پايگاه مقاومت و انجمن اسلامي نقش فعال و سازنده اي داشت و تمامي جوانان اين خطه مرزي را به عضويت در بسيج و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تشويق مي کرد. شهيد بزرگوار حتي شب ها به خانه نمي آمد و پدر و مادرش از دوري او زياد گريه مي کردند.
4- فرازهايي از خصوصيات اخلاقي و فکري شهيد:
برادر شهيد که اخلاق اخلاق و رفتار حسنه اي داشت هميشه الگو و سرمشق براي تمامي همکلاسان و هم سن و سال هاي خوبود به طوري که به بسياري از دوستان که براي آخرين بار به مرخصي آمده بود مي گفت اين دفعه من شهيد خواهم شد و بعد از شهادت ايشان که اولين شهيد بخش اصلاندوز بود. تمامي جوانان به صورت سيل آسا به سوي جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شتافتند و ايشان اظهار مي کردند با توجه به اينکه در بخش اصلاندوز مردم در روزهاي پنجشنبه بر قبور مسلمين خيلي کم حضور مي يافتند وي مي گفت از خداوند مي خواهم شهادت را نصيب من نمايد تا روزهاي پنجشنبه مردم بر مزار درگذشتگان خود بيشتر حضور يابند.
5- تاثير فرمتيش حضرت امام خميني (قدس سره) و ساير عوامل موثر بر اعزام:
برادر فوق الذکر که علاقه خاصي به رهبريت خضرت امام خميني داشتند پس از پيروزي انقلاب پر شکوه اسلامي تمام توان خود را صرف اهداف انقلاب اسلامي مي نمود. به طوري که در مورخه 29/5/61 براي اولين بار به عنوان بسيجي عازم جبهه هاي حق عليه باطل گرديد و به نداي رهبر کبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني لبيک گفتند به طوري که بارها به وي مي گفتند که به دانشگاه برو ولي وي جواب مي دادند دانشگاه ما جبهه است.
6- خاطراتي از زمان اعزام به جبهه:
شهيد بزرگوار هنگامي که عازم جبهه مي شد شب اعزام دوستان به وي پيشنهاد ازدواج و ادامه تحصيل دادند اما جواب او فقط لبخند بود و اينکه اکنون وقت جنگ است و بايد به نداي امام امت مصلح کبير عصر حاضر حضرت امام خميني (ره) لبيک گفت و به رزمندگان حاضر در ميادين نبرد کمک مي کرد و قلب مطهر حضرت ولي عصر را از خودمان راضي و خشنود کنيم تا در روز قيامت در قبال شهدا شرمنده نباشيم.
7- خاطراتي از دوران حضور در جبهه:
شهيد بزرگوار از همان آغاز طفوليت علاقه خاصي به ائمه اطهار (س) داشت و طبق اظهار نظر همسنگران خود هميشه در دعاي کميل و توسل شرکت مي کرد و اکثراً نماز شب اقامه مي کرد و هميشه از درگاه خداوند تبارک و تعالي طلب شهادت مي نمود و هميشه در موقع عمليات اولين نفري بود که اعلام آمادگي براي شرکت در عمليات پاکسازي مي نمود.
8- نحوه و کيفيت شهادت:
شهيد بزرگوار تا زمان شهادت در گردان حزب الله نقده خدمت مي کرد و تا آخرين قطره خونش در پايگاه هاي نقده - مهاباد و سردشت عليه دشمنان انقلاب اسلامي به نبرد پرداخت تا سرانجام در 29/3/62 در عمليات پاکسازي اطراف سر دشت به درجه رفيع شهادت نائل آمد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
9- چگونگي اطلاع خانواده از شهادت و عکس العمل آنان:
شهيد بزرگوار که در آخرين مرخصي خود به خانواده خودشان اطلاع داده يود که من اين دفعه شهيد خواهم شد و حتي مادرش در خواب از شهادت فرزندش مطلع بود ابتدا از طريق سپاه اصلاندوز به داماد ايشان اطلاع داده بودند و سپس خانواده محترمشان در جريان شهادت فرزندشان در راه اسلام و قرآن قرار گرفتند.
10- کيفيت برگزاري مراسم تشييع:
در مورخه 2/4/62 پيکر به خون خفته شهيد بزرگوار با حضور اقشار مختلف امت حزب الله و امام جمعه فقيد پارس آباد با شکوه و عظمت خاصي در اصلاندوز تشييع و به خاک سپرده شد و با توجه به اينکه برادر شهيد اولين شهيد بخش اصلاندوز بود جلال و عظمت خاصي به قبور مسلمين بخشيد.
11- خاطراتي از تاثير ايشان در دوستان و آشنايان:
شهيد بزرگوار که در همان دوران جواني اسوه و الگوي تمام دوستان و آشنايان بود و همين خصايص حسنه او منجر گرديد که ايشان تمامي جوانان عاشق او بودند به طوري که بعد از شهادت ايشان تمامي جوانان اين خطه عاشقانه به سوي جبهه هاي حق عليه باطل شتافتند.
مشخصات شهيد:
نام: بهلول
نام خانوادگي: خورشيدي
تاريخ تولد: 1343
محل صدور: حوزه مشکين شهر
نوع عضويت: پاسدار وظيفه
محل اعزام به جبهه: سپاه پارس آباد
مدت حضور در جبهه: 16 ماه
محل شهادت: اشنويه
تاريخ شهادت: 1362/3/29
محل شهادت: کردستان- سردشت
يگان خدمتي: گردان حزب الله
مزار شهيد: گلزار شهداي اصلاندوز
انتهای پیام/
دیدگاهها